كشورهای در حال توسعه برای دستیابی به توسعه اقتصادی ناگزیر از انتخاب الگو و استراتژی مناسب هستند. تجارب كشورهای توسعه یافته و تازه صنعتی شده نشان می دهد كه برای دستیابی به توسعه اقتصادی پیمودن مسیر توسعه صنعتی الزامی است و در طی این مسیر استراتژی های صنعتی شدن كشور باید براساس نیازهای روز كشور و الزامات جهانی انتخاب شوند. در دهه های اخیر تغییراتی در ساختار صنعتی كشورها رخ داده است و رشد و گسترش صنایع كوچك و متوسط[1] در استراتژی توسعه صنعتی كشورها جایگاه خاصی برای خود باز كرده است. با توجه به تجربه موفقی كه كشورهای تازه صنعتی شده از این رویكرد كسب كرده اند و با توجه به اینكه درصد بالایی از واحدهای صنعتی كشورایران كوچك و متوسط هستند وهمچنین بیش از نیمی از شاغلان بخش صنعت را در خود جای داده اند، صنایع كوچك و متوسط جایگاه ویژه ای در اقتصاد كشوردارا هستند و می توانند نقشی اساسی و محوری در برنامه های آتی توسعه صنعتی و اقتصادی كشور ایفا کنند.
از سوی دیگرطی چند دهه گذشته افزایش قدرت خرید مشتریان باعث شد كه آنها متقاضی كالاها و خدماتی با كیفیت بالاتر شوند. علاوه بر آن قوت گرفتن تجارت جهانی باعث ایجاد كالاهایی با كیفیت بالا[2] و قیمت پایین شد و این عوامل باعث ترغیب سازمان های دنیا برای بهبود خدمات و كیفیت كالاها گردیدکه صنایع کوچک و متوسط نیز از این امر مستثنا نیستند. فناوری ها وروش هایی نظیر مدیریت كیفیت جامع نتیجه چنین تغییرو تحولاتی است (بایازیت و ایتال[3]، 2005،ص 96).
مدیریت کیفیت جامع امروزه بهترین الگوی مدیریت در کشورهای پیشرفته صنعتی است که موجب ارتقای کیفی محصولات به شکل رقابتی شده وباعث شده است تا مدیران در الگوی مدیریت خود تحول ایجادنموده بجای مدیریت نقش رهبری را به خود بگیرند وابعاد سه گانه تحول تکنولوژیک ،تحول انسانی ،تحول مدیریتی را درهم آمیخته وبه سوی تعالی مستمر ورقابتی پیش بروند .این الگوی مدیریت در کشورهای صنعتی در پیشرفته ترین صنایع وشرکتهای خدماتی به کار گرفته شده است وباعث تحول اساسی در این بنگاه ها شده است.در
این تحقیق با توجه به موارد فوق امکان استقرار مدیریت کیفیت جامع [4]درصنایع کوچک و متوسط شهرک های صنعتی شهرستان آمل موردبررسی قرارمی گیرد.
2- بیان مسئله :
توسعه صنایع کوچک رمز توسعه اقتصادی دهه آینده است. بررسی ها نشان داده است که صنایع کوچک از طریق چهار کانالِ کارآفرینی، نوآوری و تغییر فناوری، پویایی صنعت و در نهایت ایجاد فرصت های شغلی و افزایش درآمد بر اقتصاد جهانی تاثیرگذارند. به علاوه شدت یافتن رقابت جهانی، افزایش بی اطمینانی و تقاضای فزاینده برای محصولات متنوع باعث شده است که اقبال به این صنایع بیشتر شود.
هر چند صنایع بزرگ به جهت داشتن مزیت های ناشی از اثر مقیاس انبوه، اثر دامنه تولید، اثر تجربه و اثر سازماندهی، هنوز هم مورد توجه سیاست گذاران اقتصادی هستند؛ اما مزیت های صنایع کوچک به علت وجوداثر حمل ونقل، اثر اندازه بازار، اثرتنظیم، مؤثربودن انتخاب و اثر کنترل، این صنایع رادر تولید اغلب کالاها به انتخاب اول مبدل ساخته است.
در سه دهه پیش نگاه اقتصاددانان به صنایع بزرگ به عنوان موتور رشد اقتصادی، ایجاد اشتغال، نوآوری و رقابت جهانی بودولی روند رو به افزایش تمرکز، تقریبا در هر کشور توسعه یافته ای موجب نگرانی اقتصاددانانی شد که خطر از دست رفتن مردم سالاری راگوشزد می کردند. بنابراین درک این واقعیت توسط بعضی اقتصاددانان صاحبنظر، مبنی بر اینکه تحولی اساسی در فعالیتهای اقتصادی با فاصله گرفتن از صنایع بزرگ و فعال شدن صنایع کوچک در حال وقوع است، همه توجه ها را به خود جلب کرد. بخصوص در ایالات متحده، صنایع کوچک نه تنها جایگزین صنایع بزرگ در ایجاد ۱۸ میلیون شغل جدید در دهه ۱۹۸۰ شدند بلکه گوی سبقت را در اکثر فعالیتهای نیازمند نوآوری و رقابت های بین المللی از صنایع بزرگ ربودند.
در کشورهای درحال توسعه، توسعه صنایع کوچک می تواند به عنوان استراتژی مناسبی جهت پیشرفت باشد و از طریق رفع فقر، افزایش درآمد، ایجاد فرصتهای شغلی برای نیروی انسانی غیر ماهر، انباشت سرمایه از طریق افزایش بازدهی، بهبود بهره وری در بخش روستایی، و همچنین از طریق جلوگیری از گسترش شهر نشینی و مهاجرت های بی رویه، به فرآیند توسعه کشورهای جهان سوم از ابعاد اقتصادی و اجتماعی کمک نموده و رشد اقتصادی این کشورها را تسریع می بخشداز این رو حرکت به سمت صنایع کوچک در ایران نه تنها امری بهینه و سودآور بلکه در شرایط فعلی کشورما، امری لازم و ضروری است.
در ایران علیرغم آنکه صنایع کوچک بیش از 98% واحدهای کوچک صنعتی و بیش از50% کارکنان شاغل در بخش صنعت را در خود جای داده است، نه تنها صنایع کوچک از جایگاه ویژهای در توسعه صنعتی و اقتصادی برخوردار نیست، بلکه با مشکل ورشکستگی وتعطیلی زیادمواجه میباشد.طبق آمارمرکزآمار ایران طی سالهای 78-1373، تعداد 129997 واحد کوچک صنعتی تعطیل شدهاند و این امر منجر به از دست رفتن 274827 فرصت شغلی در کشور شده است.
به نظر میرسد که مهمترین عامل ورشکستگی و تعطیلی صنایع کوچک، عدم سودآوری آنها بوده که ناشی از عوامل مختلفی است که عدهای از آنها درونزا و متأثر از محیط داخلی کارگاههای صنعتی بوده و عدهای دیگر برونزا و در نتیجه سیاستگذاریهای نه چندان مناسب مسئولین امر میباشد.
یکی از عوامل مهم و درونزا که امروزه یکی از مهمترین مسائل جهت ادامه حیات بنگاه هاست جلب رضایت مشتری و ارائه محصولات و خدمات با کیفیت بالا است. توجه به کیفیت فرآورده ها موضوع تازه ای نیست، ازصدها سال پیش مشتریان هنگام خرید، اجناس را خوب برانداز و بررسی نموده و تازگی، سفتی، نرمی و مناسب بودن آنها را آزمایش می کردند. همه مردم هنگام خرید معیارهایی را که از پدر و مادر یاد گرفته و آنها نیز از نیاکان خود آموخته اند بکار می بندند (رضایی نژاد، 1378،ص 13).
در همین راستا، افزایش رقابت پذیری صنایع کوچک ومتوسط به یک مسأله حیاتی تبدیل می گردد. بدون یک صنایع کوچک ومتوسط رقابتی، امکان تسریع در اشتغالزایی که بطور جدی برای معکوس کردن روند فزاینده بیکاری در کشور مورد نیاز است ممکن نخواهد بود. بدیهی است رقابت پذیری ارتباط مستقیم با افزایش تولید، مدیریت کیفیت جامع و مجموعه ای از سایر عوامل دارد.
استقرار کنترل کیفیت جامع در یک بنگاه باید در هشت حوزه سبک مدیریت، بهبودمنابع ،رضایت مشتریان ،کیفیت و بهبود مستمر ،مشارکت همه کارکنان ،ارتباط با تأمین کنندگان ،فرآیند تولید ، بهبود منابع انسانی انجام شود
این تحقیق در پی آن است که بنگاه های کوچک و متوسط رادراین هشت حوزه موردمطالعه قرار دهد تا مشخص گردد که آیا استقرار مدیریت کیفیت جامع درصنایع کوچک ومتوسط شهرک های صنعتی شهرستان آمل امکان پذیر است ؟
و همچنین رتبه هرکدام از این حوزه ها را در این صنایع مشخص سازد .
در تحقیق پیشرو مقالات وپژوهش های انجام شده در کشورهای صنعتی و تازه صنعتی شده که در امر ارتقاء صنایع از جمله صنایع کوچک خود موفق بوده اند مورد توجه قرار گرفته است .