انسان از ابتدای خلقتِ خویش همواره به ارتباط با همنوع نیاز داشته و ایننیاز در گذرِ سالها و قرنها بیشتر شده، بهصورتی که تبدیل به یک ضرورتِ انکارناپذیر در زندگیِ انسانها شده است.
توجه به زبان، نقش و جایگاه آن همواره یکی از دغدغه های فکری بشر بوده است.از آنجا که اندیشه بر گفتار وگفتار نیز بر رفتارتأثیر میگذارد، زبان نقشِ مهمی را در جامعه ایفا میکند. زبان،همانطور که میتواند وسیلهای برای روشنگری افراد باشد، میتواند گمراه کننده نیز باشد.همانگونه که میتواند در خدمتِ حق و حقیقت قرار گیرد، میتواند در خدمتِ باطل نیز باشد.
از دید داوری و آقاگلزاده(1388)؛ زبان، بازتابی از تمدن و فرهنگِ هر مرز و بوم و انعکاسدهندة تحولات و رویدادهای اجتماعی و تاریخی جوامع بشری، از منظری منحصر به فرد است که در گذرِ زمان دستخوشِ دگرگونیها و تحولاتی شگرف شده و این خود نشانی از پویایی این توانایی منحصر به فرد بشری است.
زبان، به عنوان بازنمود، نظامی از مفاهیم و اندیشههاست که از جامعه، گفتمان وایدئولوژی حاکم شکل میگیرد و در قالبِ زبانِ گفتار و نوشتار به عنوانِ ابزارِ ارتباطی تجلی مییابد،از اینرو میتواند همواره موضوعی شایسته برای مطالعه و تحقیق باشد(آقاگلزاده و همکاران، 1389).
زبان بهعنوان مهمترین و پیشرفتهترین ابزارِ ارتباطیِ بشر،از دیرباز مورد توجه اندیشمندان بوده است. تمام انسانهااز دورانِ کودکی بر زبانی تسلط پیدا کرده و آن را بهکار میگیرند.این امر چنان آسان، طبیعی و گسترده است که ممکن است از نظر بعضی از افراد، مطالعة آن بیاهمیت جلوه کند. اما بررسیِ زبانهای بشری نشان میدهد که زبان، نظامی بینهایت پیچیده، انتزاعی و زایا است و در تمامِ تاروپودِ زندگیِ انسان تنیده شده است، تا جاییکه گفته شده است«آنچه گذشتهمان را رقم زده، اکنونمان را میسازد، و آیندهمان در سیطرةاوست، زبان است»(سلطانی، 1384: 13، سعیدنیا، 1392).
در ادوارِ مختلفِ تاریخِ بشر، مطالعة زبان از جنبههای گفتاری و نوشتاری از موضوعاتی بوده است که محققانِ رشتههای گوناگون اعم از فلاسفه، روانشناسان، مردمشناسان، زبانشناسان، و بهویژه در دهههای اخیر تحلیلگرانِ متن را به خود مشغول کرده و حاصل این
مطالعات در قالبِ رویکردهای زبانشناسی متبلور شده است. از جمله این رویکردها، نظریة صورتگرایی[1]نوام چامسکی[2] است. چامسکی در این نظریه، اظهار میکند که زبان نظامی زیستی است و جامعه و فرهنگ هیچ نقش و جایگاهی در شکلدهیِ آن ندارند. در مقابلِ این دیدگاه، نظریة نقشگرایی[3] پدید آمد که اعتقادش بر این است که زبان وسیلهای برای برقراری ارتباط در جامعه میباشد. این رویکرد، به بررسی صورت و معنا با هم میپردازد، بدین معنا که به بررسیِ زبان در بافت، اعتقاد داشته و معتقد است که نقش بر صورت ارجحیت دارد. در نقشگرایی،بر نقشهای اجتماعی و بافتیِ زبان تأکید میشود، در حالی که زبانشناسی صورتگرا، به بررسی زبان خارج از بافت یعنی صورت،جدای از نقش،تأکید میکند. در صورتگرایی، اعتقاد به استقلال و خودمختاریِ صورت وجود دارد، در حالی که نقشگرایی همواره به دنبالِ تبیینهای نقشی است، به اینصورت که زبان را همچون ابزارـ یا به عبارت بهتر، مجموعهای از ابزارـ میداند که شکل ظاهریشان بر اساس نقشی که بر عهده دارند به آنها داده شده و به همین دلیل با توجه به نقشی که دارند قابل توجیه میباشند.تحلیلِ گفتمان[4] در راستایِ زبانشناسیِ نقشگرا میباشد.
خوشبختانه در دهههای اخیر، مطالعاتِ زبانشناختی بهطرز چشمگیری پیشرفت نموده و بهتدریج از سمتِ مباحثِ نظری و بیانِ مفاهیمِ عام و انتزاعی به سوی مسائلِ کاربردی و میانرشتهای[5] سوق یافتهاند. یکی از این مباحث و مفاهیمِ میانرشتهای، مفهومِ تحلیلِ گفتمان است که بهعنوانِحوزهای در علمِ زبانشناسی، به بررسیِ چگونگیِشكلگیریِ معنا و پیامِ واحدهایِ زبانی در ارتباط با عواملِ درونزبانی و همچنین عواملِ برونزبانی میپردازد.
تحلیلِ گفتمانِ انتقادی[6]، یکی از حوزههای جدید در علم زبانشناسیبهویژه تحلیلِ گفتمان است که زبان را بهمثابة عملِ اجتماعی در ارتباط با عواملیهمچون قدرت[7]، ایدئولوژی[8]، فرهنگ[9]، جامعه[10]، هژمونی[11]و بافتِ تاریخی[12]در سطحِ متن، اعم از گفتاری و یا نوشتاری، موردِ مطالعه قرار میدهد و در این راستا با ارائه راهبردهای خاص، قدرت در گفتمان و قدرت در آن سوی گفتمان را معرفی نموده و نتیجه آن، آشکار شدنِ حقایق برای مردم جهتِ بهتر اندیشیدن و اتخاذِ تصمیمِ صحیحتر و قضاوتِ منصفانهتر است.
در این رویکرد، زبانآئینه شفافی که حقایق را بنمایاند نیست، بلکه شیشهماتی است که حقایق را تحریف کردهو چگونگیِ تحلیلِ آن در ارادة قدرتهایِ پنهان و آشکارِ حاضر در نهادهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، گفتمانها را میسازد و سپس گفتمانهای مورد نظر، با ایدئولوژی و اهدافِ خاص در گذرِ زمان از طریقِ نهادهای اجتماعی، آنچنان در جامعهجا باز کرده و طبیعی جلوه میکنند که مردم، آن گفتمان و پذیرش آن تفکر را امری طبیعی و منطقی میپندارندو بدون هیچگونه مقاومتی، آنرا میپذیرند و تصور میکنندکه آزادانه و به اختیارِ خود میاندیشند، قضاوت میکنند و تصمیم میگیرند(آقاگلزاده، 9:1385).تحلیلِ گفتمان در زبانشناسی متوقف نماند و دیری نپایید( نزدیک به دو دهه) که این گرایش از زبانشناسیِ اجتماعی و زبانشناسیِ انتقادی، به همتِ متفکرانی چون میشل فوکو[13] و ژاک درایدا[14] و دیگر متفکرانِ برجسته غربی واردِ مطالعاتِ فرهنگی، اجتماعی، سیاسی شد و شکلِ انتقادی بهخود گرفت. این متفکران،تحلیلِ گفتمان را در قالبِ تحلیلِ گفتمانِ انتقادی بسط و گسترش دادند. یکی از اهدافِ مهمِ تحلیلِ گفتمانِ انتقادی، آشکار کردنِ اغراضِ نهفته در ورایِ متن یا به تعبیرِ کلانتر، یک گفتمان است. به واسطةاین دستاورد مخاطبان به سطحی ژرفتر از تحلیل دست مییابند و از منظری انتقادی به متن و نیتهای پدیدآورندگانِ آن مینگرند. آنگونه که(فرکلاف، 2001 ، آقاگلزاده و همکاران، 1390) معتقدند که: تحلیلِ گفتمانِ انتقادی علاوه بر عریانسازیِ چگونگیِ عملکردِ زبان در ابقاء و تغییرِ روابطِ قدرت در جوامعِ معاصر، میکوشد شناخت و آگاهیِ مردم از نقشِ زبان در شکلدهی، حفظ یا تغییرِ روابطِ قدرت را که به ایجادِ سلطه و استعمار منجر میگردد فزونی بخشد. آگاهیِ موردِ نظر نهایتاً ممکن است به ایجادِ تغییر یا مقاومت در برابرِ این روابط و نظامِ ناعادلانه منجر گردد.
هدفِ اصلیِ این پژوهش این است که گامِ آغازین را در این مسیر بردارد، اما چون هم رویکردهای گفتمان دارای پیچیدگی و تنوعِ گستردهای هستند و هم حوزه فرهنگ، بخشهای وسیعی از اجتماع را در برمیگیرد، تبیینِ تعامل میان روشهای تحلیلِ گفتمانی و مطالعاتِ فرهنگی در پژوهشِ مختصری از ایندست امکانپذیر نیست. با توجه به اهمیت این موضوع و نظر به اینکه تا کنون افرادِ نادری به تحلیلِ انتقادیِ گفتمان در زمینة فیلم پرداختهاند، انجامِ چنین پژوهشی ضروری بهنظر میرسد.
بنابراین، در این مجال تلاش خواهد شد تا نشان داده شود چگونه میتوان از رویکردِ فِرکلاف برای تحلیلِ انتقادیِ گفتمانِ فیلمِ«یه حبه قند» ساختة رضا میرکریمی بهره گرفت.
1-2. بیان مسئله
تحلیلِ گفتمان که در زبانِ فارسی به معنی سخنکاوی، تحلیلِ کلام و تحلیلِ گفتار نیز ترجمه شده است، یک گرایشِ میانرشتهای است که از سال 1960 تا اواسطِ دهه 1970 در پیِ تغییر اتِ گستردة علمی ـ معرفتی ظهور کرده است. تحلیلِ گفتمان نخستین بار در سال 1952 در مقالهای از زبانشناسِ معروفِ انگلیسی زلیک هریس[15] بهکار رفته است. وی تحلیلِ گفتمان را صرفاً نگاهی صورتگرایانه به جمله و متن برشمرد. و پس از وی زبانشناسانِ بسیاری، تحلیلِ گفتمان را نقطة مقابلِ تحلیلِ متن دانسته اند.یول و براون[16]در تعریفِ تحلیلِ گفتمان مینویسند:
” تحلیلِ گفتمان تجزیه و تحلیلِ زبان در کاربردِ آن است، در اینصورت نمیتواند منحصر به توصیفِ صورتهای زبانی، مستقل از اهداف و کارکردهایی باشد که این صورتها برای پرداختن به آنها در امور انسانی بهوجود آمدهاند”.
تحلیلِ گفتمان در زبانشناسی متوقف نماند و در مدتِ کوتاهی( نزدیک به دو دهه) این گرایش از زبانشناسیِ اجتماعی و زبانشناسیِ انتقادی، به همتِ متفکرانی چون میشل فوکوو ژاک درایداو دیگر متفکرانِ برجستة غربی واردِمطالعات فرهنگی، اجتماعی، سیاسی شد و شکلِ انتقادی بهخود گرفت. این متفکران تحلیلِ گفتمان را در قالبِ تحلیلِ گفتمانِ انتقادی بسط و گسترش دادند.
مفهوم تحلیلِ گفتمانِ انتقادی در واقع یک شاخة علمی است که عملکردِ زبان را در سیاست و اجتماع موردتحلیل قرار داده و می کوشد تا شیوههای استفادة گروههای صاحبِ قدرت از متن و کلام را در بافت های سیاسی و اجتماعی بررسی کند و از این طریق، راهها و سر منشأهای سوءاستفاده از قدرت، سلطهگری و نابرابریِ اجتماعی را آشکار کند. زبان به هر شکلی که به کار رود تحتِ تأثیر باورها، ایدئولوژی و ارزشهایِ موردِ نظرِ تولیدکننده متن قرار میگیرد.به عبارتِ دیگر؛ رابطه، بینِ زیر بنایِ فکریِ تولیدکنندگانِ متنو عناصرِ تشکیلدهنده آن وجود دارد که تحلیلِ گفتمانِ انتقادی با پیگیریِ این روابط درجهتِ مخالفِ دیدگاهی پیش میرود که معتقد است، زبان همانند آئینهای شفاف،مفاهیم، اندیشهها، وقایع و رویدادها را همانگونه که هستند نشان می دهد.
یکی از رهیافتهای رایج و نظاممند در تحلیلِ گفتمانِ انتقادی که موردِ اقبالِ زیادی واقع شده است،رهیافتِ فِرکلاف است. از آنجایی که در دورانِ معاصر با رایج شدنِ فناوریهای رسانهای، بررسیِ محصولاتِ تصویری بیش از پیش موردِ توجه قرار گرفته است لذا در این تحقیق سعی خواهد شد ضمنِ توصیفِ رویکردهایِ نظری در تحلیلِ گفتمانِ انتقادی و چارچوبِ نظریِ تحقیق،به بررسیِ انتقادیِ یکی از فیلمهای سینمایی در قالبِ نظریه فِرکلاف بپردازیم.