.estp-changedby-essin a{color:#0040FF !important}
دلیل
در این قسمت تعریف لغوی و اصطلاحی دلیل را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
1-1-1-1 - تعریف لغوی : ادله جمع دلیل است و دلیل در لغت به معنای راهنما و چیزی است که برای اثبات امری به کار برده شود.1 همچنین دلیل را به معنای راهنما، راهبر، رهنمون و راه نماینده معنی نمودهاند.22فرهنگ کامل فارسی، آن را به معنای گواه، راهنما، نشان … و نیز آنچه برای اثبات امری به کار رود، معنی کرده است.
1-1-1-2- تعریف اصطلاحی : درباره تعریف ادله از نظر اصطلاح علم حقوق، اتفاق نظر وجود ندارد؛ کارشناسان این فن، هر کدام تعریف خاص خودشان را از این واژه ارائه داده اند و برخی تعاریف دیگران را نیز به بوته نقد گرفته اند. بنابراین مهمترین تعاریف ارائه شده را در ذیل بیان می داریم :
1- آنچه وجدان دادرس را در اثبات ادعا قانع می کند، در علم حقوق اصطلاحاً دلیل نامیده می شود.1
2- راهنمای اندیشه را باید دلیل نامید؛ خواه در این راهنمایی وصول به مجهول موردنظر باشد یا صرفاً وصول به هدف مورد توجه باشد هر چند که مجهول حل نشود2.[1]5
3- دلیل چیزی است که برای اثبات امری در خصوص دعاوی به کار می رود. قوانینی که جنبه اثباتی دارند و کاشف از امری می باشند دلیل نامیده می شود3.6
4- ادله اثبات دعوی در مراجع قضایی به کار می رود و ادعای مدعی را می تواند اثبات کند7 44
5- قانون مدنی ایران نیز در تعریف دلیل در ماده 356 مقرر نموده : «دلیل عبارت از امری است که اصحاب دعوی برای اثبات دعوی یا دفاع از دعوی به آن استناد می نمایند.»
اندکی دقت، نشان می دهد که هیچ یک از تعریفهای فوق، تعریف دقیقی نیست. در هر یک از آنها روی جنبه خاصی تاکید شده است؛ در یکی بر جنبه اقناع وجدان دادرس به عنوان عنصر مقوم دلیل، تکیه شده است. در تعریف دیگر روی اثبات ادعا تکیه کرده و دلیل را منحصر در اموری دانسته است که بتواند ادعای مدعی را اثبات کند؛ در حالی که ادله اثبات دعوی ممکن است توسط کسی که اصلاً دعوایی ندارد مورد استناد قرار گیرد. مثلاً ممکن است آدمی خود به قاضی مراجعه کند و درباره جرمی که مرتکب شده است؛ اقرار نماید. از طرف دیگر، لزومی ندارد که دلیل حتماً بتواند وجدان قاضی را اقناع کند؛ زیرا قاضی در موارد زیادی، بدون این که اقناع وجدان حاصل کند؛ بر اساس ادله خاصی به فصل خصومت می پردازد و حتی در سیستم اقناع وجدان قاضی نیز استثنائاً چنین مواردی وجود دارد.
همچنین ممکن است که دلیلی لزوماً به اثبات ادعای مدعی نیانجامد؛ مثلاً اگر شهودی که از طرف مدعی برای اثبات دعوی شهادت دادهاند؛ توسط دو شاهد عادل جرح شوند، در اینجا دو شاهد را می توان اسماً بیّنه به حساب آورد، در حالی که ادعایی به اثبات نرسیده است. قانون آیین دادرسی مدنی نیز به صراحت دلیل را مقید به امری می کند که توسط اصحاب دعوی مورد استناد قرار گیرد. چنان که اشاره شد، در مواردی از ادله استفاده می شود بدون آنکه طرف دعوایی در کار باشد (امور حسبی و …) و یا بدون آن که لزوماً مورد استناد یکی از طرفین دعوی قرار گرفته باشد، مثل اماره قضایی و قانونی که قاضی بدون استناد یکی از طرفین دعوی، می تواند آن را مستند حل دعوی و اصدار حکم قرار دهد.
البته مقوله های اجتماعی و آنچه بدان ارتباط می یابد، برخلاف عناصر و موضوعات علوم دقیق عقلی، مثل ریاضی، منطق و … ، اصولاً از چنین خاصیتی برخوردار می باشد و نمی توان برای آنها تعریفی صد در صد جامع و مانع ارائه کرد. بهترین تعریف در چنین مقولههایی، تعریفی است که از جامعیت نسبی برخوردار بوده، حاوی بیشترین ویژگیهای آن مقوله باشد. بنابراین می توان تعریف ذیل را ارائه نمود :
«دلیل، امر معلومی است که غالباً توسط یکی از اصحاب دعوی در مراجع قضایی برای آشکار ساختن حقیقت امر مجهول، مورد ادعا به کار می رود؛ خواه موجب اقناع وجدان قاضی یا کشف مجهولی شود و یا صرفاً حل دعوی مورد توجه باشد».
1-محمدبن مکرم این منظور جمال الدین ،1417 هـ.ق لسان العرب (بیروت : دارالفکر، چاپ ششم)، ج11، ص 249.
2-دهخدا علی اکبر 1341 لغت نامه دهخدا (تهران:چاپخانه دانشگاه تهران،)، ج20، ص 191.
1-صدرزاده افشار سیدمحسن ،1376ادله اثبات دعوی (تهران : مرکز نشر دانشگاهی، چاپ سوم)، ص3.
2-جعفری لنگرودی محمدجعفر،1369 دانشنامه حقوقی (قم:انتشارات طه،) ج4، ص 312.
3-جعفری لنگرودی محمدجعفر ،1370 ترمینولوژی حقوق (تهران :کتابخانه گنج دانش، چاپ هشتم،)، ص 309.
4-حسینی نژاد حسینعلی ،1374 ادله اثبات دعوی (تهران : نشر میزان،)، ص 7.