:
سینما همواره در کلی ترین تعریف خود نوعی بازنمایی واقعیت و پرورش تخیل است؛ واقعیت پویایی که در عینیت مادی وجود دارد و برای تبدیل شدن به آنچه روی پرده بازسازی می شود، نیازمند خلاقیت های فیلم سازان متفکر است. این هنرمندان به روش های مختلف و با
ایجاد شیوه های بدیع سینمایی در مقاطع مختلف تاریخ نه چندان طولانی سینما، در خلق نگرش های نوین برای ایجاد حرکت روی پرده موفقیت هایی به دست آورده اند. سینما اساساً بر پایه تجزیه حرکت و ترکیب مجدد آن به عرصه تمدن انسانی قدم گذاشت. سینما بدون حرکت قابل رویت که حاکی از پویایی واقعیت جلو دوربین است و حرکت غیر مرئی یعنی حرکت فیزیکی نوار فیلم برای بازسازی حرکت واقعی نمی تواند وجود داشته باشد و قابلیت عرضه سینما در این عنصر بنیادی، یعنی حرکت نهفته است. این که توهم به وجود آمده از برآیند عوامل حرکتی مختلف در فیلم، چقدر و تا چه میزان بر ذهن بیننده مؤثر است و او را به چه ادراکاتی وا می دارد، گستره بحث پر سابقه ای را آشکار می سازد. از طرف دیگر، معماری در قیاس با سینما، هنری است مبتنی بر ایستایی و استواری حجم های مختلف که از ترکیب فضاهای پیوسته و ناپیوسته به وجود می آید. در کلی ترین تعریف معماری می توان آن را به عنوان هنری که فضا را شکل می دهد شناخت. معماری نیز از یک نقطه نظر بر حرکت استوار است، اما این حرکت مانند حرکت غیر مرئی فیلم به چشم نمی آید و از آن جا که بیانگر ارتباط فضاهای مختلف با یکدیگر است، حرکتی درونی محسوب می شود. از طرف دیگر نمی توان فضا را در معماری درک کرد، مگر این که تماشاگر در آن حرکت کند. این حرکت تماشاگر است که فضای معماری را ملموس می سازد. معماری هنری فضا- زمانی است، زیرا برای درک و دریافت فضای آن، تماشاگر نیازمند حرکت در درون و بیرون آن است. صرف این زمان برای کشف عناصر و عوامل معماری امری الزامی به نظر می رسد. آنچه سینما را به معماری و معماری را به سینما نزدیک می سازد، تنها ماهیت حرکت نیست، بلکه عناصر دیگری نیز در این تعامل هنری درگیرند. این عناصر از ابعاد زیبا شناختی در هر دو هنر، از پایگاه مشترک و جایگاه ویژه ای برخوردارند که زمان و فضا مهم ترین و عناصر دیگری از جمله ریتم، رنگ و نور، بافت، حرکت و تداوم مؤثرترین آن ها هستند. سینما با ترکیب عناصری چون رنگ و نور، زاویه دید و صحنه، تدوین و صدا و در جهت ایجاد رابطه ای مستحکم با بیننده خود و تسهیل سفر ذهنی او به درون فیلم دست به فضا سازی می زند، در حالی که جوهر معماری فضاست. تاریخ تحلیل فیلم آکنده از موضع گیری های عینی درباره فضا در تصویر فیلم است. غالب تحلیلگران به فضا در تصویر سینمایی از جنبه معماری صحنه پرداخته اند، در حالی که این فضاهای معماری گونه صحنه های فیلم، چیزی بیشتر از ابزار تحریک ذهنی بیننده ساکن در سالن سینما نیست. در تحلیل نهایی شرایط روانی تماشای فیلم در می یابیم که بیننده از طریق سفر ذهنی به درون فیلم است که به درک نهایی از معنا و مفهوم آن می رسد. در حالی که نظاره گر معماری مسافر عینی است و از طریق حرکت در درون معماری و احساس ریتم، تداوم و پیوستگی فضاهای آن است که به ماهیت و واقعیت آن می رسد بی شک بحث های زیبا شناختی درباره نقاط اشتراک و انطباق سینما و معماری جز از طریق مقایسه برخی آثار سینمایی و تبیین آن ها به گونه تشریح یک کالبد معماری امکان پذیر نیست. برای دستیابی به این هدف نمی توان جز جست وجوی معماری در سینما راهی در پیش گرفت.
از دیدگاه ویترویوس، معمار سده های پیش از میلاد، بررسی اصول معماری «استحکام و زیبایی» به عنوان شاخصه های کلی معماری سبز بیان می شود. هدف کلی معماری سبز کاهش آسیب بر محیط و منابع انرژی و طبیعت است، یعنی ساختمانی که کمترین ناسازگاری و مغایرت را با محیط طبیعی پیرامون خود و در پهنه وسیع تر با منطقه و جهان دارد. بنابراین، معماری سبز ترکیبی چند ارزشی در بر دارد: زیبا شناسی، محیط، اجتماع، سیاست و به عبارتی طراحی و ساختمان سازی هماهنگ با محیط.
نگرانی از ادامه وضعیت ناسازگار با طبیعت و استفاده بیش از حد از منابع برگشت ناپذیر انرژی منجر به آن شد که الگوهایی از توسعه دنبال شود تا آسیب های کمتری به محیط وارد کرده و قابلیت تداوم و استمرار داشته باشد؛ در این راستا بایستی در پی ایجاد شرایطی در جهت هماهنگی با محیط زیست و به وجود آوردن محیط زیستی پایدار بود.