ادبیات عامیانه هر قوم بخش عظیمی از فرهنگ آن قوم است که غالباً به صورت شفاهی، سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. و با ادبیات مکتوب از لحاظ سبک و وزن فرق دارد. ادبیات عامیانه هر قوم در واقع حافظ هویت فرهنگ آن قوم است. بخشی از ادبیات عامیانه قوم لر ضرب المثلهایی است که در بین عوام وجود دارد. این ضرب المثلها گاه بیانگر شیوه زندگی عشایری در لرستان است مثل«مِ خونی، تو خونی کی ایله بِرونی» و گاه بیانگر رسم و رسومی در لرستان میباشد مثل«گیِس مِی اَر سر لَش بورینی» و یکی دیگر از بخشهای ادبیات عامیانه قصههایی است که مادران برای کودکانشان نقل میکنند. هر چند گویندهی اصلی این قصهها معلوم نیست، و از نسلهای گذشته به این نسل منتقل شده اند. تعدادی از این قصهها یا تخیلی هستند که به داستانهای غول و دیو میپردازند. مثل داستان«سه قل» یا کم و بیش واقعی هستند مثل«ریچرمی خارچِن». و قسمت دیگری از ادبیات عامیانه اشعاری هستند که نمودی از زندگی روستایی و عشایری را دارد. مثل ترانههایی برای رام کردن گاو هنگام دوشیدن آن، و یا ابیاتی که زمان مشک زدن زنان عشایر میخوانند. یا ترانههای خاص مراسم عروسی که با صدایی خوش میخوانند. به این گونه ترانهها در لرستان «بِت» میگویند. بخش دیگری از این اشعار، اشعاری هستند که مادران برای خوابانیدن کودکان میخوانند به آن «لاوه لاوه» میگویند. در این «لاوهلاوه» گاهی مادر قصههای کوتاهی که ممکن است زندگینامه یک قهرمان باشد، را بیان میکند. مثل زندگینامه «قدم خیر» قسمت دیگری از اشعار در مراسم سوگواری خوانده میشود در لرستان آن را«مور» و «هوره» میگویند.
فولکلور (فرهنگ عامه)
رفتار و اعمال جمعی و گروهی که در بین عامه مردم رواج دارد و خاص یک دوره محدود نمیباشد، فولکلور نامیده میشود. بنابراین اعمال و رفتار شخصی را که ممکن است یک یا چند مرتبه اتفاق افتاده باشد، نمیتوان فولکلور نامید.
«فولکلور از دو کلمه لاتینی«فولک» به معنای «توده مردم و عامه» و «لور» به معنای «دانش» تشکیل شده است. بنابراین فولکلور به معنای دانش عامیانه (دانش توده مردم) است». (نجف زاده، 1391: 14).
به وجود آورنده و زمان به وجود آمدن فولکلور معلوم نیست. فولکلور یا فرهنگ عامه شامل تمام دانشهای فرهنگی، هنری، ادبی و…است که بنابر مقتضیات زمان تکرار میشوند و جزئی از خرده فرهنگهای ملی میباشند و باید آن را پایه و اساس فرهنگ ملی به حسب آورد که معمولاً نامکتوب مانده اند. گذشتگان این میراث کهن را به صورت سماعی به نسلهای بعد انتقال داده اند.
فولکلور را در ایران به فرهنگ عامه تعبیر کردهاند. فرهنگ عامه مجموعهی عادات و سنن، باورها، افسانهها، قصهها وخرافاتی است که از نسلی به نسل دیگر رسیده است و شامل ضرب المثلها، اساطیر، رقصها، ترانهها، و… میباشد. فولکلور بیانگر افکار و ارزشهای فرهنگی یک ملت میباشد که متأسفانه این شاخصهای هویّتی، به خاطر گسترش تبادلات فرهنگی و مکتوب نبودن پیشینهی قومی-محلی کمکم در حال از بین رفتن هستند. این عوامل در بین شهرها نمایانتر است و روند آن در بین روستاها کندتر میباشد. به همینخاطر روستاها را میتوان منبع و مرجع بهتری برای پژوهش در خرده فرهنگها دانست. فولکلور در فهم تاریخ بشری و مطالعه جوامع بدوی، اهمّیّت ویژهای دارد. تقریباً در همهی کشورها مراکز مختلفی برای گردآوری، تحلیل و نشر آثار فرهنگ عامه وجود دارد. کشور ایران به لحاظ قدمت تاریخی دارای تنوع عقاید، و آداب و رسوم است و به همین خاطر دارای فولکلور غنیای میباشد. در سالهای اخیر در کشور ایران نیز توجه به فرهنگ عوام رونق بیشتری یافته است.
1-2) ادبیات عامیانه لکی
«ادبیات عامیانه لَکی بخشی از فرهنگ مردم است که آداب و رسوم، تخیلات، باورها و آمال آنان را از نسلی به نسل دیگر منتقل میسازد». (نجف زاده قبادی، 1391: 16). ادبیات عامیانه مختص به مردم عامه است و پیوندی ناگسستنی با واقعیتهای زندگی مردم دارد و به دو صورت شفاهی و مکتوب میباشد. ادبیات عامه امروزی منطقه لک نشینان را میتوان ادبیات شفاهی و غیر مدون نام نهاد. هر چند از روی آثار و برخی اسناد بجا مانده از گذشتگان، چون صفحاتی از کتاب اوستا که در روی پوست آهو و به خط اوستائی با بسیاری از واژه های لکی نوشته شده و بعضاً در منطقه پیدا شده است و نیز سفالها و سنگ نبشتههای زیاد موجود در منطقه، این احتمال وجود دارد که روزگاری همه فرهنگ و ادبیات لک که گفته میشود زبان ایرانیان باستان و زبان ساسانیان و بیتردید زبان سلسله زندیان بوده است، به صورت مکتوب آن روزگار وجود داشته است». (رحیمی عثمانوندی، 1379: 95). زبان لکی یکی از غنیترین زبانهای کهن میباشد. هر چه قدمت زبانی بیشتر باشد به تبع ادبیات عامه آن غنیتر خواهد بود. ادبیات لکی دارای ضرب المثلها، اشعار، چیستانها، تمثیلها و دهها افسانه کهن است. فرهنگ و ادبیات لک زبانان را میتوان فرهنگ و ادبیات اصیل ایرانی دانست. زبان لکی دارای افسانههایی است که در نوع خود بینظیر میباشند. این افسانه ها را میتوان از کهنترین افسانههای ایران و جزء ادبیات ایران باستان دانست که سینه به سینه و از نسلی به نسل دیگر بصورت دست نخورده و بکر انتقال یافته است. افسانه های رایج در بین لک زبانان را می توان به دو دسته تقسیم کرد. یکی افسانه های عمومی، و دیگری افسانه های که معمولاً به نظم سروده شده اند مثل «بزلی بزان» و «نازلی» که خاص کودکان و نوجوانان می باشند. در بین لک زبانان شاهنامه خوانی نیز رواج دارد. شعرای گمنامی در بین اقوام لک زبان وجود دارد که شاهنامه را به زبان لکی به نظم برگردانده اند.
1-3)لهجه لری
لهجه لُری موجود را از ترکیبات زبان قدیمی ایران دانستهاند که از نظر ترکیبات کلمات با زبان فارسی همانندی تام دارد. (دهخدا، 1365 ج/42: 169). اسفندیار غضنفری امرایی لهجه لری را از واژاههای کهن و نزدیک به زبان «دری» میدانند. (آزادبخت، 1387: 212). ساکنان لرستان به دو لهجه لُری بختیاری و لُری فارسی و گویش لکی تکلم می کنند. شمال و شمال غربی استان که شامل شهرستان کوهدشت، نورآباد، الشتر و دو طایفه بزرگ بیرانوند و حسنوند خرمآباد میشود، با گویش لکی تکلم میکنند. بختیاریهای ساکن لرستان در که شهرستانهای ازنا، الیگودرز و دورود -در شرق و جنوب شرقی- لرستان ساکن هستند و کسانی که لهجه لری فارسی دارند در شمال، مرکز و جنوب لرستان، که شامل شهرستان بروجرد، خرمآباد و بالاگریوه می شود، ساکن هستند . امیر شرفخان بدلیسی در کتاب شرفنامه که به سال 1005هجری نوشته شده است زبان لُری را یکی از چهار گویش بزرگ زبان کُردی می داند که خود شامل گونههای بختیاری و سوسنگردی است که مردم دزفول، شهر کُرد، چهارمحال و بختیاری، خرمآباد، الشتر، الیگودرز و سوسنگرد با آن صحبت میکنند. (آزادبخت، 1387: 213).
ایرج کاظمی در کتاب مشاهیر لُر معتقد است که خلاف گفته مینورسکی، گویش های لری، برگرفته از گویش کردی نیست و مینویسد: لهجه لُرهای فیلی، لرستان که مرکز آن خرمآباد است و پشتکوه که استان کنونی ایلام شده، باید گفت که اصولاً چندان تفاوتی با زبان فارسی ندارد و همچنین آزادبخت نیز معتقد است که هر کدام از گویشهای لُری، لکی و کُردی از بازماندگان زبانهای فارسی باستان به شمار میآید و علی رغم شباهتهایی که با هم دارند، هیچ کدام از این گویشها نمیتوان زیر مجموعه دیگری پنداشت. لذا اگر قرار باشد یکی از این گویشها زیر مجموعه و پیرو دیگری باشد معلوم نیست کدام گویش زیر مجموعه گویش دیگری است.
1-4) تاریخچه لرستان
قوم لر عمدتاً در لرستان، چهارمحال و بختیاری، کهکیلویه و بویراحمد و بخشهایی کوچکتر از این نژاد در همدان، اصفهان، فارس، استان خوزستان و استان مرکزی ساکناند.
لولوبیها را اجداد لرها شمرده اند. آنها اقوامی بودند که در «ذهاب»، «شهروز» و «سلیمانیه» زندگی میکردند. (غضنفری امرایی، 1393: 61).
لولوبیها در تاریخ ایران بسیار اهمّیّت دارند و با وجود داشتن زندگی کوهستانی دارای فرهنگ درخشانی بودند و به درجهای رسیده بودند که پادشاهان آشوری از صنعتگران لولوبی استفاده میکردند. طوایف لر و سکنه سرزمین کنونی لرستان از اعقاب و بازماندگان همین قوم یعنی قوم لولوبی هستند. پس از لولوبیان، گوتیها و سپس قومی زورمندتر و نیرومندتر به نام کاسی یا کاسیت یکی پس از دیگری به این ناحیه و نواحی سلسله جبال گسترده زاگرس هجوم آورده، و مسلط شدهاند. (همان: 64).
گوتیها و کاسیها را محققان از نژاد آریایی دانستهاند. هجوم اقوام کاسی و گوتی به بین النهرین و تسلط آنها بر آن ناحیه، از دورانهای درخشان حیات این اقوام بوده اند. (کاظمی، 1380: 23).
در مغرب ایران مردمانی بودهاند موسوم به کاسو که نژاد آنها محققاً معلوم نیست، اینها همان مردماند، که در تاریخ بابل وعیلام ذکر خواهند شد. (پیرنیا، 1370: 157).
در اوایل هزاره سوم پ. م. اقوام صحرانشین کاسیت یا کاسی از سمت قفقاز به قسمتهای خاوری دریای خزر، و سپس بر اثر فشار اقوام زورمند دیگر، یا عوامل اقتصادی و اقتضای ایلی از آن جا هم کوچ کرده و سرانجام در منطقهای که طی هزاران سال اسامی متعددی یافتهاست و اکنون بهنام لرستان شناخته میشود، اقامت گزیدهاند. ورود این قوم سلحشور که از تمدن برتری نیز برخوردار بودهاند موجب شدهاست که قوم گوتی جایش را ناچار به این مهمان ناخوانده واگذار کند. (غضنفری امرایی، 1393: 65).