اخلاق در لغت جمع واژة «خُلق» است. خُلق صفتی را گویند که در نفس انسان رسوخ دارد و موجب آن میشود که افعالی متناسب با آن، بدون نیاز به تفکر و تأمل از او صادر شود. خُلق همان ملکه است که در مقابل حال قرار دارد. حال بر خلاف ملکه، کیفیت نفسانی سریع الزوالی است که میتواند پس از ممارست و تمرین، ملکة انسان گردد (طوسی، 1369، ص 101).
ابن مسکویه میگوید: «خُلق همان حالت نفسانی است که انسان را به انجام کارهایی دعوت
میکند؛ بیآنکه نیاز به تفکر و اندیشه داشته باشد» (ابن مسکویه، 1381، ص 15).
به تعبیر مرحوم نراقی، اخلاق عبارت است از: دانش صفات مهلکه و منجیه و چگونگی متصف شدن و گرویدن به صفات نجات بخش و رها شدن از صفات هلاک کننده. (مصباح، 1381، ص 18)
ارسطو معتقد بود که انسان به طور طبیعی واجد خلق و خویهای خاصی نیست؛ هرچند طبیعت او با هیچ خلق و خویی هم ناسازگار نیست، بلکه میتواند بنا به خواست خود و با مداومت و تمرین، ملکات خاصی را در خود پرورش دهد و نیز معتقد است، اشرار به تأدیب و تعلیم اخیار میشوند و تکرار موعظه و نصیحت تأثیر دارد (طوسی، 1386، ص 104).
اهمیت اخلاق
نقش و اهمیت مکارم اخلاق در تعالی معنوی انسانها بر هیچکس پوشیده نیست؛ هم چنانکه رسول گرامی اسلام نیز هدف از بعثت خویش را تتمیم مکارم اخلاق معرفی مینماید: «اِنّما بُعِثتُ لِاُتَمِمَ مَکارِم الآخلاق» من مبعوث شدهام که اخلاق حسنه را به اتمام رسانم. اولیای گرامی اسلام نیز برای آنکه پیروان خویش را به راه خودسازی و تزکیهی نفس سوق دهند، آنان را به آموختن علم اخلاق موظف نموده و فرا گرفتن این علم را که از پایههای اساسی سعادت اجتماع است بر سایر علوم مقدم داشتهاند (فیض کاشانی، 1365، ص 1).
بیتردید اخلاق در اسلام دارای اهمیت فراوانی است و علاوه بر آنکه از ارکان اسلام و در ردیف عقاید و احکام به شمار میآید، عامل پیوند انسان به پروردگارش نیز میباشد و همانا این پیوند مقصود اصلی در ایجاد انسان است. دیگر آنکه آیین مقدس اسلام در تمام زمینهها جز با شیوة اخلاقی، تمام و کامل نمیگردد و نیز این علم از دانشهایی است که به انسان و حالات گوناگون او و سایر علوم و معارف انسانی اهتمام میورزد. از فضیلتها و مکارم انسانی چگونگی به دست آوردن آن و نحوة آراستن نفس به آن صفات نیک، از رذیلتها و صفات ناپسند و چگونگی دوری جستن از آنها و بازداشتن نفس از آلوده شدن و نیز آثار گوناگون اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی آن بحث و گفتوگو میکند (مظاهری، 1388،ص 12).
در اهمیت علم اخلاق میتوان گفت که وجود انسان به گونهای ضعیف و ناقص آفریده شده است؛ به گونهای که باید خود، ابعاد هستی خویش را شکل دهد و به کمک قدرت اندیشه و ارادة خویش استعدادهای مختلفش را شکوفا سازد و به کمال لایق خود برسد. اخلاق، استعدادی است که در وجود انسان نهفته است و برای آنکه انسان به کمال لایق خود برسد، باید این جنبه از وجودش را نیز شکوفا سازد (امید، 1381، ص 166).
اخلاق پیش از اسلام
با نگاهی گذرا به اخلاق پیش از اسلام درمییابیم که با وجود کتاب مقدسی مانند اوستا که مجموعهی کاملی از تعالیم اخلاقی است و تمدن دیرین و روحیات ایران پیشین را یادآور میسازد، اخلاق از مقولههای مورد توجه در ایران باستان بوده است. گاتها مهمترین قسمت اوستا، نخستین کتابی است که بشر را به شاهراه وحدت راهنمایی کرده است. در تعلیمات زرتشت مقصود از خلقت و نتیجهی زندگانی این است تا هر فردی در آبادی جهان و شادمانی جهانیان کوشیده است، خود را به وسیلهی اندیشه، پندار و گفتار و کردار نیک، قابل عروج به عالم روحانی و رسیدن به اوج کمال و سعادت جاودانی نماید. همچنین محسنات اخلاقی از قبیل راستی و درستی، امانت، تواضع، رحم و شفقت و… نمونههایی از تعالیم مزدیسنا و اخلاق ایران باستان است (ایرانی، 1361،ص 5).
در سلسلههای متعدد موجود در ایران باستان نیز تعالیم اخلاقی وجود داشتهاند. سلسلة ساسانیان که بر سر دو راهی میان دنیای یونان و روم از یک سو و چین و هند از سوی دیگر قرار داشت، روزگاری دراز مرکز مبادلات معنوی و مادی بود. تمایلات ایران دوستی که در این دوره حکمفرما بود، به کمک و همراهی مذهب ملی کشور، آیین زردشت و روحانیون پارسی به وجود آمد، رواج پیدا کرد و این تمایلات در ادبیات پرورش یافت (اینوسترانتسف، 1351، ص 15).
ادبیاتی که جنبة اخلاقی دارد، شامل تعلیمات اخلاقی، دعوت به کار نیک، اندرزها و رهنمودهایی برای داشتن یک روش صحیح زندگی و همیشه همراه با گفتارهایی دربارة دین و اصول آن است. اینگونه نوشتههای را که تعدادشان نسبتاً زیاد است، هندرز (اندرز) یا پندنامک مینامیدند. کتاب پندنامک زرتشت شامل دستورهای اخلاقی همراه با تعلیمات دینی است (ریپکا، 1354، ص 68).
بنابراین، رسالههای اخلاقی و آموزشی به صورت اندرز و وصیت، گروه مخصوصی از آثار ادبی را تشکیل میدهد از بررسی تألیفهای مشابه در ادبیات ایرانی در دورهی ساسانی میتوان به چگونگی پیدایش آن پی برد. نمونهای از این نوع اندرزنامهها را که به صورت ادبی تنظیم یافته و مربوط به دورة قبل از اسلام است، در کتاب عهد اردشیر یا پندنامهی خسرو انوشیروان میتوان دید (اینوسترانتسف، 1351، ص 34).
اخلاقی که از اندرزنامههای کهن نشئت میگیرد پیچیده، ظریف و چنان سرشار است که میتوان مطالعة مضامین ادبیات فارسی سدههای نخستین را براساس آن استوار کرد. نقش اصلی این
مجموعهها، برانگیختن نوعی نگرانی و حدّت بخشیدن به آن، بر حذر داشتن وجدان از خوابآلودگی و متقاعد کردن آن است به اینکه راحتی و آرامش واقعی در این بیداری است. این اندرزنامهها نطفة اصلی اندیشهای اخلاقی است که در سراسر ادبیات فارسی به چشم میخورد (فوشه کور، 1377، ص 23).