:
به طور کلی،اندیشه های موجود و نظریات انتقادی مکتب فرانکفورت به نقد جدی شرایط و موقیعیت های اساسی و بنیادی جوامع سرمایه داری اشاره دارد.موسسه تحقیقات اجتماعی فرانکفورت با دیدگاه ها و عقاید دو متفکر کلیدی به نام های تئودور آدورنو و ماکس هورکهایمر شناخته می شوند.این دو متفکر انتقادی با طرحِ مفاهیم”صنعت فرهنگ”و”فرهنگ توده وار”سهم مهمی در اندیشۀ انتقادیِ علم ارتباطات و رسانه های جمعی دارند.بینش های فلسفی و معرفت شناسانۀ این دو متفکر به بحث در چیستی دیدگاه کل گرایانۀ نقش بنیادی پژوهش های ارتباطی و رسانه ای می پردازند.از این رو،این تحقیق به تبیین تاریخی دیدگاه های این دو متفکر در چارچوب فکری مکتب فرانکفورت تمرکز می کند.هدف اصلی این تحقیق به رسمیت شناختن خواستگاه های تاریخی و فکری مکتب نظری انتقادی فرانکفورت و پیروی از نفوذ نسبی ادراک شده در حوزۀ ارتباطات و رسانه ها است.درپایان،محقق نتیجه می گیرد مکتب نظریِ انتقادی فرانکفورت طی دوران تکاملی اش به پارادایم مسلط نقد فرهنگ در حوزۀ علم ارتباطات و رسانه ها تبدیل شد.در حقیقت،محوریت مکتب فرانکفورت به تکامل و گسترش مفاهیم صنعت فرهنگ و فرهنگ توده وار کمک کرد و به درک بهتر نظریه و عمل ارتباطات و رسانه ها به لحاظ تاریخی مدد رساند.این محوریت در حال حاضر راهنمای اصلی پژوهش های انتقادیِ مرتبط با علم ارتباطات و رسانه های جمعی است.
فصل یکم: کلیات طرح
1-1- بیان مسأله
در دهه 1930 جمهوری وایمار در آلمان، عده ای از متفکر آلمانی به تشکیل موسسهای دست زدند که حیات فکری و ساحت نظریه پردازی در علوم اجتماعی و علوم انسانی را تحت تأثیر شگرف خود قرار داد.
مؤسسه پژوهشهای اجتماعی فرانکفورت با طرح دیدگاهها و نظریات انتقادی خود، به بازخوانی دیدگاههای اندیشههای مارکسیستی و مطالعه جامعهو فرهنگ پرداخت. اندیشههای انتقادی مطرح در دیدگاههای متفکران این مکتب «بر مقابله با رشتهای از پرسشهای شناخت
شناسانۀ شکاکانه که هر زمان مطرحاند اصرار میورزند؛ آیا حقیقت و نیکی رابطهای با یکدیگر دارند؟ و اگر دارند آن رابطه چگونه رابطهای است؟ آیا ثمرات دانش مجسم کنندهی اشتیاقی به عمل اخلاقی است یا وسوسهای برای تخطی اخلاقی و قانونی؟ اگر شناسایی نیکیها منجر به نیکی نمیشود، پس نیکی دانشی چیست؟(پین، 1389: 767).
متفکران مکتب فرانکفورت اعتقاد به بازاندیشی اندیشههای کارل مارکس در مورد فرهنگ داشتند. آنها با مطالعه و پژوهشهای خود متوجه این امر شده بودند که بر خلاف مارکس، فرهنگ نیز میتواند بستری مستقل از زیر بنا به تغییرات بنیادی اجتماعی منجر شود.
آنها معتقد بودند که فرهنگ در زیر نقاب شیئیوارگی میتواند سلطه خود را بر تودهها اعمال کند. دو تن از مهمترین این متفکران به نامهای ماکس هورکهایمر و تئودور آدورنو با طرح مفاهیم مهم و بنیادی «صنعت و فرهنگ» و «فرهنگ تودهوار» به نقش مهم وسایل ارتباط جمعی در پیشبرد اهداف قدرتهای سیاسی و هواخواهان وضع موجود، پی بردند. آنها با طرح این مفاهیم به پیوند متناقض دو ساحت مهم در اندیشه مارکسیستی اشاره داشتند که آن «قلمرو مادی تولید و قلمرو ذهن» است. بدین مفهوم که «شیوهای برای بیان فرایند مدرنیزه شدن فرهنگ در قالب واگذاری کالاهای فرهنگی به منطقی کاملاً تجاری» (ایوکوسه،آبه، 1391: 63).
آنها با تاملات فکری خود، به نوعی از سلطه اشاره داشتند که رنگ و لعاب فرهنگی برخوردار است. به عبارت دیگر معتقد بودند که سلطه و استثمار از نوع فرهنگی بدیلی برای استثمار اقتصادی شده است.
هورکهایمر و آدورنو با طرح مفهوم عقلانیت ابزاری در کتاب دیالکتیک روشنگری به نقش مهم وسایل ارتباط جمعی در جامعه پی برده و به نقد آن پرداختند. آنها از وجود سلطه نرم در ساختارها و سازمانهایی که هدایت و کنترل وسایل ارتباط جمعی و محتوای رسانهای را در اختیار دارند هشدار میدادند.
ضدیت آنها با فاشیسم، نازیسم و توتالیتاریسم، موجب شدکه مطالعه وسیعی در این مورد صورت بگیرد. سوءاستفاده از تبلیغات و وسایل ارتباط جمعی که در اختیار قدرتهای بزرگ برای فریب تودهای به کار گرفته شد، یکی از مواردی که منجر به خلق آثار مهم در این زمینه شد. که می توان به کتاب دیالکتیک روشنگری، دیالکتیک منفی، شخصیت اقتدار طلب اشاره کرد.
نقش مهم متفکرانِ انتقادی، بی تردید در علم ارتباطات حائز اهمیت است. نظرات آنها در مورد فرهنگ، رسانه و مالکیت و کنترل رسانههای جمعی، فریب تودهای فرهنگ تودهوار و مفهوم بنیادی به نام «صنعت فرهنگ» و مفاهیمی از این قبیل، بیتردید باعث علاقمندی توجه دانشمندان علم ارتباطات به این مکتب شده است.
در این پژوهش ما به دنبال تبیین تاریخی دیدگاههای این متفکران و تفسیر و تحلیل اندیشههای آنان در پیشبرد و نفوذ و تأثیر این دیدگاهها بر علم ارتباطات هستیم. ما در پی این هستیم که:
آیا تبیین تاریخی- انتقادی اندیشه های ماکس هورکهایمر و تئودور آدورنو در چهارچوب مکتب فرانکفورت، ابعاد نفوذ و تاثیرگذاری این مکتب را بر علم ارتباطات عیان میسازد؟
2-1- اهمیت پژ<هش
یکی از مهمترین اهمیتهای این پژوهش بررسی نگاه تاریخی- تبیینی[1] به مطالعات علم ارتباطات است. شناخت و آگاهی از ریشههای تاریخی مطالعات و پژوهشها در علم ارتباطات و آشنایی با سیر تکوین و زمینههای شکلگیری مکاتب مهم ارتباطی و شناخت نظریههای بنیادی در پژوهشها و روش شناسیها در ارتباطات جمعی یک ضرورت مهم و حیاتی محسوب میشود. «نظریههای انتقادی» مکتب فرانکفورت، یکی از برجستهترین حوزههای اندیشه نه تنها در علم ارتباطات که در علوم اجتماعی و انسانی به حساب میآید و این مهم بر هیچ ارتباط پژوهی پوشیده نیست.
نظریه انتقادی در مفهوم خود طرحی بینارشتهای است که توسط ماکس هورکهایمر، تدوین شده و به دست اعضاء مکتب فرانکفورت و جانشینان آن پرورانده شده است(پین، 1389: 766). نظریههای انتقادی با نگاهی علمی و با به رشته درآوردن معرفت شناسانه در پی نقد، اصلاح و آشکار ساختن عواملی هستند که به تثبیت وضع موجود که همانا برجسته شدن پنهان سلیقههای مالکان سرمایه داری و بخصوص صاحبان رسانههای جمعی در جوامع مدرن است.
هورکهایمر و آدورنو در کتاب مهم خود دیالکتیک و روشنگری با طرح مفاهیم مهمی چون «صنعت فرهنگ» و «فرهنگ تودهوار» در پی شناخت و نقد آگاهانه نوعی از سلطه که رسانههای جمعی با تکنیکهای اغواگر خود موجب بوجود آمدن نوعی رضایت و آگاهی کاذب میشوند که خود از آن فهم و درک صحیحی ندارند. آنها با مطالعه و پژوهشهای خود به این مهم رسیده بودند که صاحبان قدرت با در اختیار گرفتن ابزار فرهنگی در پی تولید محصولات فرهنگی برای تخریب تودهای و فریب کاری تودهوار هستند. آنها در همین کتاب میگویند که توسعه عقلانیت موجب پیشرفت صنایع و سلطهای انسانی بر طبیعت که منجر به سلطه انسان بر انسان شده است. این امر با زوال فردیت همراه است. این زوال به سه شکل زیر ظهور پیدا کرد:
1- یکپارچه شدن آگاهی انسان به وسیلهی ارتباطات هدایت شده؛
2- ناچیز شمردن خصلت و کیفیت فرد در تحول اشکال تولید؛
3- دگرگونی در ساختار روانی انسان به دلیل اجتماعی شدن یکپارچهی انسانها (زارعیان، 1382: 130).
بنابراین برای شناخت فهم این موضوع و اهمیت پژوهش حاضر به دلایل و مراحل ذیل می رسیم :
1- شناخت و درک ریشههای بنیادین متفکرات و اندیشههای نظریه پردازان مکتب فرانکفورت به خصوص آرا، ماکس هورکهایمر و تئودور آدورنو.
2- رسیدن به فهم یک الگوی تاریخی منسجم که بتواند طرحی برای مطالعات فلسفی، جامعه شناختی و روان شناختی علم ارتباطات به دست بدهد.
3- موضع شناسی و جایگاهیابی نظریههای آدورنو و هورکهایمر در ارتباط با پژوهشهای ارتباطی و رسانه پژوهی.
4- رسیدن به شناخت و درک نسبی از تفاوتها و تشابههای نظریههای آدورنو و هورکهایمر با دیگر متفکران مکتب فرانکفورت و متفکران دیگر مکاتب ارتباطی.
3-1- اهداف پژوهش
در این پژوهش هدف کلی عبارت است از تبیین تاریخی- انتقادی اندیشهها و نظریههای ماکس هورکهایمر و تئودور آدورنو در چارچوب مکتب فرانکفورت با تکیه اندیشههای آنها بر سیر مطالعات ارتباطی و رسانهای میباشد.
هدف های کلی : تبیین تاریخی – انتقادی اندیشه ها و نظریه هی ماکس هورکهایمر و تئودور آدورنو و بررسی تاثیرات اندیشه های آنها بر سیر مطالعات ارتباطی و رسانه ای می باشد
اهداف خاص :
1. شناخت مفاهیم نظری و عملی مکتب فرانکفورت به طور عام و اندیشه های هورکهایمر و آدورنو به طور خاص با توجه به عناصر سازنده شان و تاثیرات آنها بر مطالعات انتقادی ارتباطات.
2. تجزیه و تحلیل و بررسی مفاهیم ” صنعت فرهنگ و ” جامعه توده وار” و موجبات ورودشان بر نظریه های انتقادی ارتباطات.
3. شناخت ریشه های تاریخی نظریه های فوق و چرایی نفوذ آنها بر دیگر حوزه های علوم اجتماعی.
4. آشنایی با روند سیر تکوین نظریه ها،اندیشه ها و تفکرات دیگر اندیشمندان انتقادی مکتب فرانکفورت.
5. شناخت جنبه های اشترک و افتراق اندیشه ها و نظریه های این دو نظریه پرداز انتقادی نسبت به یکدیگر و دیگر نظریه پردازان مکاتب ارتباطی که در این پژوهش بر مکاتتب ارتباطی کلمبیا و شیکاگو پرداخته شده است.
1- Explanatory- historical look