:
غیر از هنر که تاج سَرِ آفرینش است
دوران هیچ منزلتی، پایدار نخواهد ماند
نقلِ سخن از زبان دیگران و ذکر تجارب آنان چه ساده؛ امّا حقیقتاً عمل نمودن و دستیابی به این تجاربِ ارزشمند، چه سخت…
از هنر، درام و آثار نمایشی سخن راندن به طور قطع از عهدهی چون منی خارج است، امّا وقتی در دریای بیکرانش شناورشوی دیگر این تو نیستی که سُکّان کشتی را در دست داری بلکه این خودِ هنر است که تو را با خود به اینطرف، آنطرف برده و به اوج میکشاند. در هر صورت این بارِ گرانیست که بردوش بندهی حقیر گذاشته شده و ناچار در این وادی قدم گذاشتهام، امید آنکه مقالهی زیر اشارهای هرچند ناقص، به بخشی از (درام و زبانِنمایشی) داشته و حقیر نیز توانایی واکاوی و بررسی این گونهی زبانی را داشته باشم. انشاءالله…
هنرهای نمایشی با فرهنگ رابطهای تقابلی دارد، بنابر این از فرهنگ مایه گرفته و به نوبهی خود بر آن میافزاید و ماحصل این دادوستد همانا رشد و تعالی جامعه و بهینهسازی فرهنگ میشود طبق این تعریف موضوعات و شخصیّتهای آثار کهن و اساطیری، دستمایهی مناسبی خواهند بود جهت ورود به “عرصهی صحنههای تئاتری” بدینصورت میتوان هم از لحاظ موضوعی و هم از لحاظ اجرایی تئاتر را شکوفاتر و غنیتر ساخت، امّا متأسفانه به این مهم، کمتر پرداخته شده و دلیل این کمتوجُّهی بر گردن مسئولین امر و آگاهان مربوطه است. امّا باز در این وادی معدود کسانی وجود دارند که با تلاش شبانه روزی و بیشائبهی خود نگذاشتهاند این چشمهی جوشانِ (الهی/ ازلی) خشک شود. “بهرام بیضایی”که از سال (1342) کار خلاّقانهی خود را در عرصهی تئاتر آغاز نموده تاکنون پژوهشها و آثار مختلفی در زمینه هنرهای نمایشی ارائه داده که همگی نیز از دلِ فرهنگِ عامّه و غنی این مرز و بوم به دست ما رسیده، وی هنرمندی است که با همّت فراوان کوشید (شاهنامه، اساطیر و حماسه) را با نگاهی تازه باز خوانی نموده و در عینحالی که از لحاظ محتوی و فُرمِ نمایشی، با ساختار نمایشی یونانی فاصله گرفته به نمایشهای ایرانیای چون: “نگارگری”، دایرهوار با حلقههای تو در تو و همزمانیِ چند اتّفاق ساده به قصّههای هزار و یکشب نزدیک شود.
او بیش از 30 نمایشنامه، 46 فیلمنامه و همچنین پژوهشهایی در باب نمایش در ایران، هند، ژاپن و چین ارائه داده که همگی در نوع خود کم نظیر و بیمانند هستند. آثار نمایشی وی از بسیاری جهات قابل توجّه و تعمّقاَند؛ “چه از لحاظ تأثیرگذاری در روند نمایشنامهنویسی و چه از لحاظ تکنیکهای ساختاری/ نوشتاری” بهرام بیضایی تمام جهات نمایش را بررسی کرده و آنها را با فرهنگِ اصیل ایرانی همخوان نموده است، به طور کلّی آثار را میتوان به چند دسته تقسیم کرد:
الف) منابع موضوعی؛ که نشانههایش را در افسانهها و تاریخ میتوان جستوجو کرد.
ب) شگردهای اجرایی؛ که میتوان از آن به مَثَل رهایی نمایش از قید و بند وحدتِ مکان و زمانِ ارسطویی یاد کرد،گیرم بماند وحدت موضوع که این هم گرچه ایجابی است امّا در شیوهی تئاتر بیضایی میتوان از کنار آنهَم گذشت. (دولتآبادی، 1385: 8).
وی نخستینبار با دیدن تعزیه به ریشهدار بودن نمایشهای ایرانی در مراسم ادوار کُهن، پی بُرد و با کوشش و پشتِکار فراوان توانست، به
آداب و رسوم و مناسکِ مردم دست یافته و از آن مضامین، برای غنای آثارش بهرهمند شود. او در مصاحبهای با در روزنامهی تهران امروز اظهار داشت: “من در جست و جوی زبانی هستم که از مینیاتور، اساطیر و تمدّنِ ایران (تعزیه، نمایشِ تختِحوضی و انواع نمایشهای میدانی) الهام گرفته باشد من حاصل این هنرها در زمانهایکه خود در آن به سَر میبرم، هستم. تمامی کار خلاّقانهی من با تاریخ و با گذشتهی ایران و کاری که میتوانم در شرایط جدیدِ پذیرش و تأثیرِ فرهنگها و تمدّنِ غربی بکنم، است”. (بیضایی، 1386: 10).
او همواره از هزارهها و اعداد رمزیای استفاده میکند، که برگرفته از باورها و اعتقادات اصیل ایرانی در ارتباط با تقسیمِ زمانِ آفرینش و دورههای گوناگونِ جهان به هزارههاست.
“… و هزار سال از آن پس، مردی که از راه دوری میگذشت به فریاد بلند گریست…” (اژدهاک، 1376: 40).
این پایاننامه تلاش دارد در چهار فصل و به طور اجمال به بررسی و انعکاس زبانِ نمایشیِ سمبلیکِ بهکار رفته در آثار بیضایی خصوصاً نمایشنامهی”مرگ یزدگرد” با بررسی و رمزگشایی این اثر ماندگار به نکتهها و رازهای نهفته در آن پی برده و از طریق ابزارِ”زبان” به عمق معانیِ آثار وی دست یابد. لذا با مساعدت و عنایت اساتید عرصهی هنر نمایش و بررسی استتیک و جنبههای زیبایی شناسانهی زبانِ خاصِ ” نویسنده” کوشش میشود تا جرقه و روزنهای جهت آشنائی بیشتر علاقهمندان و نوآموزان این رشتهی هنری/ ادبی فراهم آید.
پیشاپیش و با کمال تواضع، دست تمام اساتیدی که خاکِ”کوی هنر” سرمهی چشمشان گردیده و چراغ فروزانی بر این راه میباشند، را فشرده و میبوسم.
1- 1- تعریف و اهمیّت مسئلهی پژوهش:
…و سرانجام انسان توانست، از طریق رقص، حرکت، موسیقی و زبان، به جذبه و خلسه دست یافته و به پالایش و تزکیهی نفس برسد. نفس هنر، خلاقیّت است و هنرمند ویژگیهای غریزی ممتازی دارد كه او را در این آفرینش یاری میرساند این غریزه، قویتر از آن است كه بشناسیم یا بتوانیم تشریحاَش كنیم تمام وجود هنرمند جسمش، فكرش، روحاَش و آن جوهر تعیینكنندهای كه نامش استعداد است بایستی وقف هدفی شود که برای آن میکوشد.” تئاتر” نیز شاخهای از هنرهای نمایشی است که به باز نمودن داستانها و وقایع مختلف در برابر مخاطبان و تماشاگران میپردازد. تئاتر هنری دراماتیک است که پنج قرن قبل از میلاد در آتن و روم به وجود آمد و سپس در آثار قرون وسطی، رنسانس و در عصر جدید نیز ادامه یافت. منظور از تئاتر، مجموعهای هنری از یک نظام سازمان یافته است که بیش از هر چیز به یک متن یا نمایشنامه و سپس به کارگردان نیاز دارد و همچنین شامل (بازیگران، صحنهآرایی، موسیقی، سخنوری، نورپردازی، نقّاشی و معماری) نیز میشود.
تئاتر از مهمترین هنرهای هفتگانه است که در مقایسه با هنرهای دیگر از امکانات زیادی برخوردار است. کسانی که دربارهی بهوجود آمدن تئاتر تحقیق کردهاند، گفتهاَند که سرچشمهی آن از آیینها است. این هنر نمایشی با فرهنگ رابطهای تقابلی دارد بنابر این از فرهنگ مایهگرفته و بهنوبهی خود بر آن میافزاید و ماحصل این داد و سِتد، همانا رشد و تعالی جامعه و بهینهسازی فرهنگ میشود. طبق این تعریف، موضوعات و شخصیّتهای آثار کهن و اساطیری، دستمایههای مناسبی خواهند بود جهت ورود به عرصهی صحنههای تئاتری که هم از لحاظ موضوعی و هم از لحاظ اجرایی؛ توانائی شکوفاتر کردن و غنیتر ساختن آن را دارند. امّا متأسفانه به این مهم کمتر پرداخته شده و به جرأت میتوان گفت که دلیل این کم توجُّهی نیز برگردن مسئولین آگاهان و دانشمندان مربوطه است.
البته هنوز هستند معدود کسانیکه با تلاش شبانهروزی و بیشائبهی خود نگذاشتهاند این چشمهی جوشانِ هنر (الهی/ ازلی) خشک شود که بهعنوان نمونه میتوان به کسی چون “بهرام بیضایی” اشاره نمود. او که از سال 1342 کار خلاّقهی خود را در عرصهی تئاتر و درام آغاز نمود تا کنون پژوهشها، مقالات و آثار گرانبهائی در زمینه هنرهای نمایشی ارائه داده که همگی از دلِ فرهنگِعامّهی این مرز و بوم به دست ما رسیده؛ وی هنرمندی است که با همّتِ فراوان کوشید “شاهنامه، اساطیر و حماسه” را با نگاهی نو بازخوانی نموده و در عین حال از لحاظ محتوا و فُرم با ساختار نمایشی یونانی فاصله گرفته و به نمایشهای ایرانیای چون: “نگارگری، دایرهوار با حلقههای تو در تو و همزمانیِ چند اتّفاق، مانند قصّههای هزار و یکشب” نزدیک شود. وی بیش از: 30 نمایشنامه، 46 فیلمنامه و نیز پژوهشهایی در باب نمایش (ایران، هند، ژاپن و چین) ارائه داده که همگی در نوع خود اگر نگوئیم بینظیر، کمنظیرند. آثار بیضایی از بسیاری جهات قابل توجّه و تعمّقاَند چه از لحاظ تأثیرگذاری در روند نمایشی و چه از لحاظ تکنیک نوشتاری؛ بیشک وی تمام زمینههای نمایشی را بررسی کرده و آنها را با فرهنگِ اصیل ایرانی هم خوان نموده است، به طور کلّی آثار این هنرمند را میتوان به چند دسته تقسیم کرد:
الف) منابعی که نشانههایش را در افسانهها و تاریخ میتوان جستوجو کرد.
ب) شگردهای اجرایی؛ که میتوان از آن، به مَثَلِ رهایی نمایش، از قیدوبند “وحدتِ مکان و زمانِ” ارسطویی یاد کرد. تنها وحدت موضوع میماند که آنهم اگر چه ایجابی است امّا در شیوهی تئاتر بهرام بیضایی میتوان از کنار آن نیز به سادگی گذشت.
تئاتر پدیدهی پیچیدهای است كه وجوه مختلف آن به اقتضای دورههای مختلف تاریخی مورد توجّه قرار میگیرد. البته حقیر قصد معرفی تئاتر را ندارم بلكه فقط میخواهم نشانههای آن را پیگیری كرده تا به شناخت، برسیم. این تصوّر وجود دارد كه تئاتر بازنمایی(Representation) دنیای مادّی/ روحانی/ روانی یا اجتماعی است. با این تعریف تئاتر، از یك لحاظ باز نمایی زندگانی است، اگر چنین باشد تأثیر مردم در این”امر” محور خواهد بود از سوی دیگر میدانیم كه تئاتر تنها هنری است كه بدون مخاطب مفهومی ندارد، تأثیر مخاطب در تئاتر، دقیقاً به اندازهی مفهوم “زیباییشناسانه” اَش مؤثر و مهم است. ذاتِ تئاتر با عقل و احساسِ مخاطب رو در روست امّا وضعیّت ما در این مقطع مكانی و زمانی بالضروره تراژیك است. برخی معتقدند تئاتر از رقص و حركات ضربی، ژیمناستیك و تقلید حركات حیوانی آغاز شده؛ امّا نه خصوصیت داستانسرائیِ انسان و نه علاقهی او به تقلید، هیچكدام نمیتواند وی را به سوی آفرینش هنر تئاتر، راهنمائی كرده باشد چرا كه آیینها، از”اندیشه و اعتقادات و میزان شناخت” انسان شكل پذیرفته است.
بیضایی که نخستینبار با دیدن تعزیه بهریشهدار بودنِ نمایشهای ایرانی در آیینها و مراسم ادوار کُهن پی بُرد؛ با کوشش فراوان توانست به آداب و رسوم و مناسکِ مردم دست یابد و از آن مضامین، برای غنای آثارش بهرهمند شود. او در مصاحبهای با روزنامه تهران امروز اظهار داشت: در جُستوجوی زبانی است که از مینیاتور، اساطیر و تمدّنِ ایرانی (تعزیه، نمایشِ تختِحوضی و انواع نمایشهای میدانی) الهام گرفته باشد. او خود را حاصل تمام هنرهائی میداند که در آن به سَر میبرد این تمام کار خلاّقهی که او با تاریخ با گذشتهی ایران و کاری که میتواند در شرایط جدیدِ پذیرش و تأثیرِ فرهنگ و تمدّنِ غربی با گذشته بکند، است. (بیضایی، 1386: 10).
نکتهی دیگر آن است که در آثار بیضایی، ما هرگز با نام اشخاص مواجه نمیشویم، بلکه نقشها بر اساس گروه اجتماعیشان به وجود آمده و هویّت فردیشان شکل میپذیرد و در همین رابطه نیز به چالش کشیده میشوند. او همواره تلاش کرده در برابر حقیقتِ مطلق تاریخ مقاومت کرده و ناپایداری آن را به نمایش بگذارد. این واکُنشی است در برابر دیدگاه رایج در پرداخت به” کُنشهای تاریخی” که آن را بدیهی و از سرِ تقدیر، (تغییر ناپذیر) ارزیابی میکنیم. این روایت حاصل تأملی یگانه است روایتی که بیش از به نمایش گذاشتن واقعیّتِ تاریخ؛ نوعی عریان نماییِ ذهنیّتها، ارزشها و اصولِ روایتگر است. این خوانشِ تاریخی، برای بهرام بیضائی نمودی، جهت از میان رفتن دورهای و پیشبینی تغییر گفتمانی است که بعدها به منصهی ظهور میرسد. او در نمایش مرگ یزدگرد، هرگز شاه ساسانی را به تصویر نمیکشد. بلکه کُدهایی بهوجود میآورد که از شناسایی آنها به تقابل خانواده آسیابان و سرداران دست مییابیم. نمایش با روایت پی در پی شخصیّتها؛ گفتمانِ خیر و شر را به چالش میکشد که آیا آسیابان یزد گرد را به طمعِ زر، کُشته؟ آیا آسیابان، یزدگرد را برای دفاع از ناموساَش کُشته؟ یا آیا آن کس که کُشته شده، اصلاً یزدگرد، شاهِ شاهان است!؟
متن نمایش که در قالب بازی در بازی شکل میگیرد، ذهن تماشاگر را به پرسشی بزرگ فراخوانده و قالبِ تک صدایی بودنش را میشکند این کوشش بر شناخت مخاطب، از انسان و جهان میافزاید. آن چه که در نمایشنامهی مرگ یزدگرد جالب توجّه و بحث برانگیز است بیرون کشیدن واقعهای از تاریخ است برای تشریح واقعهی انقلاب ایران؛ حادثهای که بیشباهت به دوران پُرتنش سالهای انقلاب نبود. شاهشاهان، یزد گرد سوّم، از دست مسلمانان گریخته و به آسیابانی خُرد پناه میبرد که سرانجام توسط همان شخص که نماد فقیرترین مردم است کُشته میشود و هنگامی که سواران شاه رسیده و دلایل قتل را جویا میشوند او در پاسخ میگوید: که او پسرش را کُشته، به دخترش تجاوز کرده، به همسرش چشم طمع داشته و خود او را نیز بارها تحقیر نموده…
نکته مهم دیگر مسئلهی پدرکُشی است دخترِ آسیابان چندینبار شاه را با گریه پدر خطاب میکند. فروید در اینباره میگوید: “مسلط شدن پدرِ قبیله بر سایر زنانِ قبیله، باعث حسادت و کُشته شدن او توسط دیگر مردان قبیله گردیده که قاتلان وی پس از آن دُچار احساس گناه شده و سعی در جبرانش داشتند”. البته شاید آنچه که به عنوان نوستالوژی آن روزگاران در ذهن مردم باقی مانده ناشی از این عقدهی” اُدیپ” هم باشد. به هر حال بیضائی برای انتقال این مفاهیم، گوشهای از تاریخ را گرفته تا گوشهای دیگر از آنرا روشن سازد؛ آنجا که میگوید:
“تاریخ را اقوام حاكم و قدرتمند به سود خود تحریف میكنند”.
بههرصورت نمایشنامهی مرگ یزدگرد مبتنی بر بازیهای پیچیدهی زبانی است و نویسنده خواسته یا ناخواسته “واقعگرایی ذهنی” را به چالش میکشد. البته این چالشِ بزرگی است، که کسانی چون: “ویتگنشتاین و میشل فوکو” نیز بدان پرداختهاَند و اینکه آنچه واقعگرایی ذهنی نامیده میشود چیزی جز یک”بازیِ زبانی” پیچیده نیست. میشل فوکو در بحث تبارشناسی دانشاَش گفته: “برای فهم آنچه که انسانها انجام میدهند، صرفاً باید به زبانی که آنان برای توصیف و توجیه کُنشهای خود به کار میبرند، توجّه کنیم”.
به همین خاطر بیضایی در مرگ یزد گرد، بر کارکردِ “بنیادین زبان در روایت کُنش تاریخی” توجّه ویژهای مینماید. نمایشنامهی مرگ یزدگرد بیش از آنکه اثری درباره ستیز روایتهای متضاد تاریخی باشد، دربارهی چرایی روایتِ آن است و سئوال مهمی که در این اثر پیش میآید آن است که از کجا معلوم اصلاً این کُنش رُخ داده باشد؟ بیضایی برای نمایش این کُنشِ تاریخی با فلاشبَک به گذشته باز نگشته، بلکه همان کُنش را با روایتهای مرتبط به آن در هَم آمیخته و روایتها را از طریق یک بازی پیچیدهی بیانی و زبانی یکسان نموده تا نشان دهدکه مشکل اساسی نه بر سر ستیزِ روایتهای تاریخی با هم که ناممکن بودنِ آن است. این روایت چیزی جز واکُنش زبانیِ روایتگرانش به تأملات پیچیدهی دنیای فردی و اجتماعیشان نیست!