هنر ایران از دیرباز، نمایشگر عالم قٌدسی و مفاهیم معنوی بوده است، این هنر حتی در شکل درباری نیز ویژگیهایی از قبیل دوری از واقعنمایی، نمایش فضای لامکانی و لازمانی و غیره را در خود داشت؛ در واقع، هنر ایرانی ذاتاً متمایل به معنویت است. زمانی طولانی – به قدمت حضور اسلام تا دوره قاجار- این امر در عرصه هنر دینی متجلی گشت و سپس با فرارسیدن دوره قاجار، این مهم در قالب هنر مذهبی عامیانه نمایان گشت.
عصر قاجار با تحولات عمیق اجتماعی و سیاسی، ایرانی دیگر آفرید؛ ارتباط با کشورهای غربی که دارای تمدنی پیشرفته بودند، ایرانیان را شوریده ساخت، شوریدهی شورشگر که خود را در قبال آن همه پیشرفت، دانش، رفاه و غیره، در چاه جهل، استبداد و استعمار میدید.
ایرانیان در هر قشری متناسب با احوالشان خواهان رهایی از این واقعیت نامطلوب بودند؛ چرا که شاهان قاجار ثابت کرده بودند که جز آسایش و خوشگذرانی خویش، به هیچ امری توجه نداشتند، پس ایرانیان به مبارزات مختلفی دست زدند. همهی عرصهها دچار تحول گشت و در آن میان ظهور قشر عامه، به عنوان قشری که دیگر پذیرای نقش رعیت نبود، بسیار اهمیت دارد. قشری که سنگ زیرین آسیاب محسوب شده و همه نوع آسیب و فشاری را متحمل میگشت. مردم برای به دست آرودن حقوق مدنی خویش دست به مبارزات خیابانی زده و در کنار روحانیون در تحصنها و در اماکن مذهبی حضور مییافتند. شور حاصل از این امر در کنار فشارهای اقتصادی، فقر، قحطی و غیره، مردم را هر روز معترضتر میساخت؛ آنان جدا از بیان اعتراضگونه به بیان دیگری نیز روی آوردند، بیان هنری.
هنر عامیانه که به واقع تجربه پر شور، جدی و هدفمند خویش را در زمانهی قاجار کسب کرد، مملو از نگرشهای قشر عامه میباشد؛ مردم سفارشدهندهی، هنرهای عامیانه، به مفاهیم مذهبی و ملی گرایش داشتند و هنرمندانی که از دل چنین اجتماعی برخاستند، اشخاص مکتب ندیده با ذوقی خودجوش به آفرینش باورهای طبقه خویش به شیوهی متفاوت دست زدند.
آنچه در این جا قابل تامل است، ظهور ذات معنویتگرای هنر ایرانی میباشد، چرا که با گسترش ارتباطات کشورهای غربی و آشنایی جامعه درباری و مرفه، آنان وامدار نگرش ناتورالیستی و رئالستی غرب در نقاشی گشتند و کاملاً از ساحت قٌدسی هنر ایران گسستند. دیگر هنر رسمی، جایی برای حضور هنر قٌدسی و دینی نبود؛ اما هنر مردمی آن را به شیوهی خویش بازپروراند. گرچه این بازآفرینی متاثر از اسلاف خویش بود و در پارهی موارد، راه بدان میبرد و مفاهیمی چون دوری از بٌعدنمایی، تزیینگرایی و غیره را در خود دارد؛ اما در عین حال، هنری مستقل میباشد که شیوه بیان منحصر به فردی را خلق نمود. در زمانهی که هنر رسمی ایران، خود را در برابر هنر غربی، انکار میکرد، هنر عامیانه به حفظ ارزشهای ملی و مذهبی دست زد، همچون طبقه معرفش.
هنرعامیانه را نمیتوان جز در لفاف زمانهی خویش نگریست. هنرمندان با سفارش مردم، نقاشی مینمودند. مردم برپایهی سلایق، اعتقادات، باورداشتهایشان به هنرمند سفارش میدادند و بیشتر سفارش دهندگان به دنبال آثار مذهبی بودند؛ آثاری برای تبرک، هدیه به اماکن مذهبی، سوغات از سفرهای مذهبی و غیره. سفارش دهندگانی چون: زائران، سقاخانهداران، گردانندگان تکایا و حسینیهها و سقانفارها و امامزادهها ، متولیان اماکن مذهبی، قهوهخانهداران، نوحهخوانان، مردم عادی برای تبرک، دکان داران برای تبرک و افزایش رزق، دراویش و غیره.
با مطالعه هنر مذهبی و عامیانه این عصر، به شکلی به مطالعهی نگرشها، سلایق و باورهای طبقه عامه دوره دوم حکومت قاجار دست زده تا آن را از ورای آینهی هنرشان نگریسته؛ چنان که براساس نظریه بازتاب هنر آینهی است که جامعهی معاصر خویش را نمایش میدهد. جامعهی قاجار متعلق به مردمی بود که در پی کسب عدالت و حقوق خویش دست به مبارزه زدند، جامعهی سرشار از ظلم عدهی قلیل به کثیری از مردم. عامه که در مبارزه خیابانی فریاد میزدند، در هنر خویش به نجوا، نقش میزدند. مردم خواهان قهرمانان مذهبی و ملی، روی بوم هنرمندان بودند تا از حضور معنویشان نیرو بگیرند و به ستیز با ظلم و استبداد ادامه دهند و چه قهرمانی چون امام حسین(ع) برای مردم معتقد و شیعی ایران پاسخگو بود. از این رو اکثر آثار عامیانه به واقعه کربلا اختصاص دارد؛ اگر از باقی موضوعات دینی و مذهبی در هر وادی هنر عامیانه چند مورد باقی مانده باشد، از واقعه کربلا، از لحظه وقوع حادثه تا دارالانتقام مختار، آثار بسیار بیشتری باقی مانده است.