به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد
اغراق نخواهد بود اگر مدعی شویم کمتر کسی را در ایران عزیزمان می توان پیدا کرد که بیت فوق برای یکبار هم که شده به گوشش نخورده باشد؛ یا با داستان های ((رستم و سهراب)) و ((رستم و افراسیاب)) آشنایی نداشته و در کنار آنها اسامی پهلوانانی چون ((آرش)) و ((سیاوش)) را نشنیده باشد. جای بسی خوشحالی است و در عین حال بسی جای افسوس و حسرت! چرا که ستمی بالاتر از این را نمی توان به ادبیات کهن ایران متصوّر بود که شاهکاری چون شاهنامه صرفاً با بیت مذکور و یا با داستان ها و شخصیت هایی انگشت شمار شناخته شود. شاهکاری که داستان ها و قهرمانانش را در آنسوی مرزها بهتر از ما می شناسند و قدر و منزلتش را بیشتر از ما می دانند و به جای می آورند.
صاحبان اندیشه و نظریه پردازان در زمینة درام بر این باور و اندیشه اند که اکثر درام ها از داستان ها، قصه ها و اسطوره ها و تاریخ سرچشمه گرفته اند. “آب در کوزه و ما گرد جهان می گردیم.” شاهنامة حکیم طوس نیز سرشار از داستان های حماسی است که از طرفی از داستان ها و قصه های کهن که سینه به سینه نقل شده اند سرچشمه گرفته و از طرفی دیگر ریشه در اسطوره ها و تاریخ ایرانِ کهن دارند. داستان هایی که به نقل از صاحب نظران دارای ظرفیت های نمایشی بالقوه ای در بطن خویش بوده و می توانند به صورت نمایشنامه هایی فاخر به فعل درآیند. داستان ضحاک، داستان ایرج و سلم و تور، داستان زال و رودابه، داستان سام و اژدهای رود کشف، داستان کین نریمان، داستان هفت خان رستم، داستان جنگ رستم و افراسیاب، داستان فرود سیاوشان، داستانِ بهرام و تازیانه، داستان سیاوش و
سودابه و داستان های دیگری که در مبحث مربوطه به آنها اشاره خواهد شد از آن جمله اند.
دلیل انتخاب داستان «فریدون و پسران» از میان داستان های شاهنامه به منظور تحلیل ظرفیت های نمایشی، از یک سو شباهت انکار ناپذیر این داستان با نمایشنامة لیرشاه شکسپیر بود. نمایشنامه ای که یکی از تراژدی هایِ مطرح شکسپیر در ادوار مختلف میان دوستداران تئاتر و درام بوده و بحث های مختلفی درباره آن صورت پذیرفته و توجه منتقدان را مدت ها به خود مشغول داشته است. چنانکه می دانیم داستان فریدون و پسران را نیز جزو تراژدی های شاهنامه به حساب می آورند. با مقایسة دو اثر از منظر ادبیات تطبیقی که امروزه جایگاه معتبری در ادبیات جهانی دارد به همراه تحلیل ظرفیت های نمایشی داستان فریدون و پسران علاوه بر مشخص و آشکار شدن جنبه ها و قابلیت های نمایشی یکی دیگر از داستان های ارزشمند شاهنامه برای تبدیل شدن به اثری نمایشی، این نتیجه نیز حاصل می شود که ظرفیت های نمایشی داستان فریدون و پسران در شاهنامه اگر بیشتر از داستان لیر نباشد مطمئناً کمتر از آن نیست. از سوی دیگر شباهت دو اثر به لحاظ موضوع و مضمون و شخصیت پردازی های بسیار نزدیک به هم و نیز اشارة خود شکسپیر به فرهنگ و آداب و رسوم ایرانی در این اثر، سؤالی را در ذهن بدین مبنی متبادر می نماید که آیا شکسپیر با تاریخ، فرهنگ و ادبیات کهن ایرانی از جمله شاهنامه آشنایی داشته است یا خیر؟ چنانچه پاسخ مثبت است منابع او برای دسترسی به این اطلاعات از کجا و از چه راه هایی تأمین می شده است؟
این سؤالات به منظور رسیدن به پاسخ، زمینة مناسبی جهت تفحص و پژوهش بیشتر در شخصیت، زندگینامه و مجموعه آثار و بالتبع منابع مورد استفادة دو نویسندة نامی و مشهور جهان (شکسپیر و فردوسی) را فراهم آورد.
با عمیق شدن در مضامین انتخاب شده توسط فردوسی و شکسپیر در آثارشان، به نظر می رسد هر دو در کوشش خویش برای درک زندگی، به جستجوی ریشه های عمیق امور برآمده، افسانه و اسطوره را با واقعیت و روش زندگی گذشتگان را با رنج عمیق عصر خود رو در رو نهاده اند. جالب این که طی پژوهش مشخص گردید منابعِ اصلی هر دو شاعر و نویسنده جهت خلق شاهکارهایشان “اسطوره و تاریخ” بوده و هر دو به میزانِ زیادی از اسطوره و تاریخ برای ترسیم داستان ها و شکل دهی به شخصیت هایشان بهره برده اند. نکتة دیگر این که دلیل ماندگاری آثار این دو نسبت به آثار متقدمین و متأخرینی که در خلق آثارشان از اسطوره و تاریخ بهره برده اند عنصری است به نام “نبوغ و خلاقیت”. عنصری که هر دو با به کار بستن آن در آثارشان به بیان متفاوت، جذاب و باور پذیر داستان های اسطوره ای و پرورش خلاقانه و ماندگار شخصیت های تاریخی موفق گشته اند. طوری که به اصل داستان ها نیز وفادار مانده و خدشه ای از جانب ایشان به اصالت و مضمون آنها وارد نشده است.
در بحث مربوط به تأثیری پذیری شکسپیر از فرهنگ و ادبیات کهن ایرانی، از یک سو با مطالعة بیشتر در زمینة منابع تاریخی مورد استفاده شکسپیر، به کتابی تاریخی، از تاریخ نگار مشهور و نامی به نام پلوتارک با عنوان ((زندگی مردان نامی)) برخوردیم. کتابی که شکسپیر در خلق آثار نمایشی اش بسیار از آن بهره برده است. مطلب جالب توجه این است که قسمت هایی از این کتاب به تاریخ و آداب و رسوم پادشاهان ایرانی از جمله اردشیر اختصاص یافته است. با کمی دقت در داستان ((اردشیر شاه و فرزندانش)) می توان به این نکته پی برد که این داستان بی شباهت به داستان های ((لیرشاه و فرزندان)) و ((فریدون شاه و فرزندان)) نیست و اشتراکات زیادی با آنها دارد. بدون شک شکسپیر نیم نگاهی نیز به این داستان در کتاب پلوتارک که یکی از منابع اصلی او برای خلق آثارش محسوب می شود، داشته است.
از سوی دیگر آگاهی به مشرق زمین در قرون وسطی با گزارش هایی که سیاحتگران اوایل دوران الیزابت از ایران به همراهشان آورده بودند شروع شد. گفته می شود که ((سر آنتونی جنکینسون[12])) یکی از اولین انگلیسی هایی بوده است که در سال 1561 از ایران دیدن کرده است. تأثیر سفر او در ادبیات انگلیس و به خصوص در «لیرشاه» و «تاجر ونیزی[13]» شکسپیر از طریق طرح ها و نقاشی هایی از دربار ایران بوده است که با خود به ارمغان آورده است. اساس تأثیرِ راویان سیاحتگر که شامل سفرا، واعظان و تجار می باشند بر آثار شکسپیر بر پایة ارتباط تاریخی بین اروپا و مشرق زمین، به خصوص امپراطوری عثمانی و ایرانی قرار دارد که همواره هم پیش از دوران «الیزابت» وجود داشته است. (فروزان،17:1383).
دانستن این نکته نیز خالی از لطف نخواهد بود که شکسپیر از کارهای ((چوسر[14])) بسیار تأثیر پذیرفته است و آن ها را در بسیاری از نمایشنامه هایش به کار گرفته است. چوسر هم به نوبه خود در کارهایش از ((پترارک[15]))، ((بوکاچیو[16])) و همچنین از «کمدی الهی» ((دانته[17])) تأثیر پذیرفته است. که مرجع اصلی همگی آنها ادبیات ایران بوده است. (همو،15).
بر اساس بحث های ارائه شده نتیجه ای که گرفته می شود این است که اولاً بسیاری از داستان های ادبیاتِ کهن ایران که در آثار ارزشمندی چون شاهنامه و دیگر آثار ارائه شده است از ظرفیت های نمایشی شایان توجهی برخوردار بوده و در صورت توجه می توانند از طریق صاحبان ذوق و نبوغ در زمینة درام به آثار نمایشی قابلِ توجهی تبدیل و به رقابت با آثار نمایشی مطرح در سطح جهانی بپردازند. داستان فریدون و پسران در شاهنامه نیز نمونه ای از این نوع داستان هاست که برای بسیاری هنوز ناشناخته مانده است. ثانیاً بر اساس شواهد موجود می توان نتیجه گرفت که شکسپیر به نوعی با فرهنگ و ادبیات کهن ایرانی آشنایی داشته و نیم نگاهی نیز در خلق آثارش به آنها داشته است.