اواخر قرن سیزدهم خورشیدی، ایران دورانی پر آشوب را از سر میگذراند که آن را «دوران مشروطه» مینامند. در این بازة زمانی، ایران ناگهان در مقابله با دستاوردهای مدرن، خود را بازنده میبیند و شاهد فوران موجی به اسم تجدد یا مدرنیته است. مدرنیته یا تجدد پیش از هر چیز مسبوق به یک تحول اجتماعی میباشد و تحول اجتماعی مسبوق به تحول فکر و اندیشه در بین مردمان جامعه است.
تنوع و تکثر پیداکردن ذائقهها و سلیقهها با ظهور تجدد برای سوژه ایرانی پیامدهایی را به دنبال داشت، که چنین پیامدهایی را در تغییر «تناسبات فرهنگی پیشین، تصورات اجتماعی، بنیان باورها و ارزشها» میتوان پیگیری نمود. بروز و ظهور چنین تغییراتی در تطورات فرهنگی در سطوح ساختار اجتماعی و ساخت روشنفکری، تغییرات ماهیتی و فرمی را ایجاد میکند. چنانکه در سطح روشنفکری این تغییرات، اندیشه روشنفکران پس از مشروطه را به نقد یا دفاع از تجدد مشغول میکند.
اما حضور تجدد در مشرق زمین و بخصوص کشورهای اسلامی پدیدهای یک شبه و ناگهانی نبود بلکه تجدد زاییِ بومی از سه قرن قبلتر
در ایران مطرح شده بود. (ر.ک زرشناس،۱۳۸۳، ج۱)
دوران مشروطه جدا از اینكه فصل جدیدی در تاریخ سیاسی ایران بوجود آورد، تاثیرات بسزایی نیز در فرهنگ و هنر این مملكت به جا گذاشت. قیام مشروطه حتی افراد عامی و كمسواد را متحول کرد. سیاحت ایرانیان در قالب هیئتهای اعزامی به فرنگ و نیز حضور روشنفکران ناراضی ایران در اروپا، باعث آشنایی هر چه بیشتر ایرانیان با ابعاد مختلف تمدن جدید غرب شد. رهاورد این سفرها چاپخانه، روزنامه، دارالفنون، دارالتألیف، دارالترجمه و… بود که تاثیرات عظیمی در تحول ایران داشت. رخ دادن چنین تاثیراتی پیکره هنر به طور عام و هنر نمایشی به طور خاص را نیز دستخوش قبض و بسطهای محتوایی و فرمی کرد.
تا پیش از ورود تجدد، نمایش سنتی ایران در قالبهای روحوضی، سیاهبازی، تعزیه، تقلید، به اجرا در میآمد و بعد از تاثیر پذیری از تجدد نمایش ایرانی نیز از قافله تغییر و تحولات در امان نماند. شکل و محتوای نمایش، تحت تاثیر متون غربی قرار گرفت و از آن پس طیاطر نامیده شد. نمایشنامه هم به عنوان یك نوع ادبی از همین موقع شكل گرفت.
آنچه مهم است ورود یکی از مظاهر مدرنیته، پدیدهای با ماهیت غربی به اسم تئاتر به ایران است و تبدیل آن به تئاتر نوین ایرانی.
پژوهش حاضر حاصل بررسی زمینهها، ملاکهای مشروعیت و مقبولیت پیدایش و توسعه تئاتر نوین ایرانی، همچنین بررسی ظهور هنرمند تئاتری بر بستر سنتی جامعة ایران است و بر این اساس با تکیه بر آرای نظری در جامعه شناسی هنر، به طرح مفاهیمی پرداخته شده است که لازم است گفته شود، مفاهیم مطرح شده در این پژوهش به گونهای جدایی ناپذیر، هم نظری و هم تجربی هستند.
پژوهش، درباره موضوعی است که در زمان و مکان خاص قرار دارد، یعنی ایران سالهای ۱۲۶۰ تا ۱۳۰۰ شمسی و تکیه نظری عمده این پژوهش بر دیدگاه پیر بوردیو استوار است و تلاش شده است روش جامعه شناسانه «ساختارگرایی تکوینی» در این زمینه آزموده شود.
۱) چرا امروزه آثار نمایشنامهنویسان بزرگ دورة مشروطه (همچون میرزافتحعلی آخوندزاده، میرزا آقا تبریزی و …) به روی صحنه نمیروند؟ با وجود اینکه متون مربوط به نویسندگان قرون گذشتة جهان (همچون شکسپیر، چخوف، ایبسن و …) بارها بر روی صحنههای تئاتر ایرانِ امروز، به اجرا میروند.
۲) چرا نمایشنامه نویسان دورة مشروطه افراد غایب میدان تئاتر امروز ایران هستند؟
۳) چرا کنشگر امروزی از نویسندگانی نظیر ایبسن، شکسپیر و دیگر بزرگان ادبیات نمایشی جهان اقتباس میکند اما به بازخوانی و یا الهام گیری از آثار نمایشنامه نویسان روشنفکر دورة مشروطه اقبالی ندارد؟
۴) چگونه میتوانیم ملاکهای داوری آثار، احوال، افکار و اعمال تئاتر دورة مشروطه را به دست بیاوریم؟
مجموع سوالات بالا را با جناب استاد دکتر سعید اسدی مطرح کردم و ایشان با توجه به اینکه این موضوع بسیار به محتوی تز خودشان نزدیک بود پذیرفتند که استاد راهنمای این پژوهش باشند. اینک محصول دو سال پژوهش در فصلهای زیر آمده است. در فصل اول ضمن طرح فرضیه و سوالات، به اهداف این پژوهش و پیشینة موضوع و بسط و تشریح روش و فنون اجرائی این پایان نامه پرداخته شده است. در فصل دوم چهارچوب نظری تحقیق مشخص شده است. دربارة تئاتر نوین ایرانی و مفاهیم مشروعیت و مقبولیت همچنین نظریات جامعه شناسی بوردیو و در پایان مفهوم مشروعیت و فرهنگ مشروع از دیدگاه بوردیو توضیح داده شده است. در فصل سوم بجای اینکه فقط به بررسی صرف آثار تولید شده در آن زمان بپردازیم یک گام عقبتر رفته و با بررسی بسترها، گرایش کنشگران میدان تئاتر را تبیین میکنیم. در این رهگذر بسترهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه ایرانی در زمان ورود تئاتر توضیح داده شده است. در فصل چهارم ابتدا نسبتها و قواعد موجود در میدان تئاتر نوین ایران بیان شده سپس به بررسی نسبتهای میدان تئاتر با جامعة مدنی جدید و نسبتهای میدان تئاتر با سنتهای قدیم و نسبتهای مدان تئاتر با جامعة هنری زمانهاش پرداخته شده است. در فصل پنجم چهار رکن اساسی میدان تئاتر (کنش گر، اثر، مصرف کننده و ابزار) توضیح داده شدهاند. فصل ششم، فصل برداشت و نتیجه گیری از مباحث فصلهای قبل است. یعنی تلاش برای تبیین ملاکهای مقبولیت و مشروعیت تئاتر در دورة مشروطه.
البته فراموش نکنیم که ملاکهای داوری بر مشروعیت و مقبولیت تئاتر در آن دوره برای همان زمان معنی و مصداق دارد و همچنین مشروعیتی که امروزه نسبت به تئاتر مطرح است را نمیتوان به تئاتر آن دوره نسبت داد. اهمیت رعایت چنین نکتهای، در واقع یکی از مزایای کار علمی است و از سوی دیگر آنطور که ژان دو وینیو مطرح میکند:
آفرینش هنری را با همه شکلهایی که به خود میگیرد، هیچگاه نمیتوان به درکی که ما در حال حاضر داریم محدود کرد، به همانگونه که نمیتوان آن را فقط به برخی از عنصرهایش که به طور دلبخواهی از برخی دورههای گذشته انتخاب میشوند، محدود ساخت. به عبارت دقیقتر، نمیتوان تخیل را از تاثیرات کلی که در زمان آفرینش اثر هنری فعال بودهاند جدا کرد، زیرا جدا کردن تخیل از واقعیت اجتماعی غیرممکن است. تنها از طریق تحلیل همه نمادهای اجتماعی که در اثر هنری متبلور هستند میتوان دریافت اثر هنری در جامعه تا به چه اندازه ریشه داشته است. (دو وینیو،۱۳۷۹:۷۴)