تفسیر قرآن کریم در گرو معرفت آن است و چون شناخت آن درجات گوناگونی دارد بنابراین تفسیر آن نیز مراتب مختلفی دارد. بعضی قرآن را در اثر اتحاد با حقیقت آن میشناسند مثل پیامبر اکرمk و اهل بیت عصمتb که به منزله جان رسول خداk هستند.
بعضی دیگر قرآن را بر اثر مشاهده جمال و جلال آن در خود، میشناسند که تبیین آن کشش خاص، برای کسی که از آن نفحه نصیبی ندارد
میسور نیست.
و گروه سوم قرآن را با بررسی ابعاد گوناگون اعجاز وی میشناسند که اکثر قرآن شناسان و مفسران از این دستهاند.
کاملترین شناخت قرآن همانا معرفت عمیقانه طبقه اول است که نه تنها به تمام معارف آن آشنایی کامل دارند بلکه در مرحله عقل، قرآن معقول و در مرتبه مثال، قرآن متمثل و در مرتبه طبیعت، قرآن ناطق میباشد و این بخاطر آن است که حقیقت ولایت و حقیقت قرآن گرچه مفهوما از یکدیگر جدا میباشند ولی از لحاظ مصداق و همچنین حیثیت صدق، مساوی و متحدند.
گروه دوم به واسطه آیات انفسی قرآن به سوی این هدف والا جذب شدهاند و با کشش قرآن وارد دریای بیکران او گشتهاند.
اما دسته سوم با بررسی ابعاد اعجاز آمیز قرآن کریم آن را میشناسند و قرآن شناسی آنان از روزنههای بیرونی است و کلام خدا را از پشت پردههای الفاظ و مفاهیم و مانند آن میبینند و از حجاب مصطلحات نمیگذرد.
به همین دلیل دهها کتاب در باب تفسیر قرآن به شیوههای مختلف تاریخی، ادبی، روایی، فلسفی و… به رشته تحریر در آمده است و هر مفسری از باب تخصص خود به دریای بی کران قرآن نگاه کرده است. با این نگاههای یک جانبه به دریای بیکران قرآن، لاجرم بعضی از پردههای قرآن کنار خواهد رفت اما سایر چهرههای قرآن و بطون آن بر ما پنهان است. و این بدان معنا نیست که انسان به دنبال کشف القناء نرود، بلکه یقینا هر قدر ظرف اندیشه ما بزرگتر شود مقدار بیشتری از این دریای بیکران را درون خود جای خواهد داد. از این رو بر دانشمندان واجب است تا در همه اعصار و زمانها تلاش کنند تا حقایق بیشتری از قرآن کریم و ولایت که پیوند عمیقی با هم دارند را – چنانکه پیامبر اکرمk فرمودند: «إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی…» بیاموزند و به آنچه تا کنون بوده قناعت نکنند زیرا پیامبر اکرمk فرموده شگفتیهای قرآن هرگز تمام نمیشود و نوآوریهای آن به کهنگی نمیگراید.
آری، پیوند عمیقی بین قرآن و ولایت و امامت وجود دارد به نحوی که شیعه آن را از اصول اعتقادات، و یک منصب الهی و دنباله رو نبوت پیامبرانk میداند. شیعه آن قدر برای امامت ارزش قائل است که امام رضاj میفرماید: «کلمه لا إله إلا الله حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی بشرطها و شروطها و أنا من شروطها» در واقع امام شرط توحید را امامت و ولایت میداند.
اما عالمان اهل سنت امامت را به عنوان یک فرع فقهی میدانند و نگاه سطحی به مسأله امامت دارند. از جمله این عالمان، محمد بن جریر طبری صاحب تفسیر جامع البیان فی تفسیر آی القرآن است. ایشان به خاطر تخصصش در تاریخ، فقه، حدیث و تفسیر از جایگاه قابل ملاحظهای در میان عالمان اهل سنت دارد به گونهای که تفسیر او را ام التفاسیر میدانند. لذا بررسی دیدگاه تفسیری وکلامی او در آیات امامت و ولایت از اهمیت ویژهای برخوردار است و پاسخ به آنها زمینه ساز پاسخ به شبهات وهابیت برای محققان خواهد بود.
به همین خاطر به تفسیر وی که یکی از مهمترین تفاسیر اهل سنت میباشد مراجعه کرده و آن را محور بحث خود قرار میدهیم و قصد داریم با بررسی و تبیین و تحلیل آیات ولایت و امامت – که از مباحث مهم و ضروری مذهب تشیع است – در این تفسیر به نقد عالمانه نظرات محمد بن جریر حول مبحث امامت و ولایت اهل بیتb بپردازیم تا حقایق تاریخی را مطابق با اصول تفسیر صحیح درباره آیات منتخب استخراج نماییم.