متخصصان روانشناسی خانواده معتقدند که شناخت دقیق زوجین از یکدیگر قبل از ازدواج و جلوگیری از ازدواجهای خودسرانه و سهلانگارانه میتواند پیشگیری مناسبی برای پدیده طلاق بعد از آغاز زندگی باشد. طبق آمار ارائه شده 5/47 درصد مردان و 55 درصد زنان شناخت کمی از همسران خود هنگام ازدواج دارند و در این میان تنها 5/27 درصد مردان و 25 درصد زنان در هنگام ازدواج همسران خود را به خوبی میشناسند و در بین این دو دسته، دستهی دیگری هم وجود دارد که شناخت نسبی از همسران خود دارند، یعنی 10 درصد مردان و 20 درصد زنان. اگر این آمار به سویی رود که زوجین از هم شناخت کافی داشته باشند، به احتمال زیاد طلاق رشد نزولی خواهد داشت. بررسی ها نشان میدهد عدم شناخت صحیح از همسر علت عمدهی طلاقها گزارش شده است. غیر از این، شتابزدگی در ازدواج باعث ایجاد زیانهای غیرقابل جبران شده که برای رفع این معضل میتوان با مشاوره روانشناسی آن را حل کرد؛زیرا با این ارزیابی روانشناختی است که آمادگی فرد از لحاظ روحی و روانی برای ازدواج مشخص میشود(رستمی و همکاران، 1388).
در روند شناسایی عوامل ایجاد کننده تفاوت های فردی در واکنش به فشارهای زندگی، کوباسا[1](1979)، بیان کرد که سرسختی روانشناختی به عنوان یک ویژگی شخصیتی، رابطه بین استرس و بیماری را تحت تاثیر قرار داده، از عوامل اصلی ایجاد تفاوت های فردی در این زمینه است. از آن زمان به بعد، پژوهش های متعدد فرضیه کوباسا را حمایت کرده و نشان داده اند که سرسختی روانشناختی به
عنوان یک ویژگی شخصیتی رابطه بین استرس و بیماری را تعدیل می کند(شریفی و همکاران، 1384).
نظریهی دلبستگی را بیشک بایستی یکی از برجستهترین دست آوردهای روانشناسی معاصر به حساب آورد. این نظریه فرآیند شکلگیری و قطعشدن پیوندهای عاطفی را توضیح میدهد. مفهوم محوری و اصلی این نظریه به توضیح و تشریح این نکته میپردازد که چگونه نوزاد از نظر هیجانی نسبت به شخصی که وظیفهی مراقبت و نگهداری از وی را بر عهده دارد، دلبسته میشود و نیز چگونه هنگامی که از این شخص جدا میشود دچار تنش و تنیدگی میگردد. دلبستگی پیوند عاطفی نسبتا پایداری است که بین کودک و یک یا تعداد بیشتری از افرادی که نوزاد را در تعامل منظم دائمی با آنها میباشد، ایجاد میگردد. در ایجاد و تعیین کیفیت این پیوند عاطفی دو مفهوم قابل دسترس بودن و پاسخ دهنده بودن، تصویر مادرانه نقشی یگانه و منحصر به فرد ایفاء میکنند. زندگی نوزاد انسان، حول محور یک شخص خاص که قابل دسترس است و منظما به نیازهای مراقبتی او پاسخ میدهد، میچرخد و بدین ترتیب رفتار جستوجوی مراقبت نوزاد با پاسخدهی منظم تصویر مادرانه شکل میگیرد. در واقع این رفتار جستوجوی مراقبت نوزاد است که دلبستگی نامیده میشود(رستمی و همکاران، 1388).
رابطه بین پنج عامل اصلی شخصیت و سبکهای دلبستگی از زاویهای دیگر نیز قابل بررسی است. در یک سری مطالعه، بوش[2] و همکاران(1986)نشان دادند که بسیاری از سازههای شخصیتی میتوانند به ترکیبی از پنج بعد اصلی کاهش پیدا کنند. این مسئله چالشی را پیش روی مقیاسهای مربوط به تفاوت های فردی قرار میدهد. چنین مقیاسهایی باید در صورت امکان در نقشهای که بهوسیله پنج عامل اصلی ایجاد شده است قرار گیرند(شیپور و برنان12، 1992). بنابراین اگر سبک دلبستگی را به عنوان یک سازه تفاوت فردی در نظر بگیریم این فرض مطرح میشود که سبکهای دلبستگی مثل سایر سازههای تفاوت های فردی واریانس مشترکی را با ابعاد پنج عامل اصلی شخصیت داشته باشد(بشارت و همکاران، 1385).
1-2- بیان مساله
کانون اصلی فشارهای حاصل از اعتیاد مردان متاهل، همسر و فرزندان آن ها هستند. همسران افراد معتاد برای مبارزه با اعتیاد شوهر از راهبردهای مقابله ای گوناگون مانند اجتناب شناختی، تلاش برای فرار فکری از مشکل، مواجهه فعال با همسر، تهدید به ترک و یا طلاق استفاده می کنند(گل پرور و مولوی، 1380).
در کنار عوامل مختلفی که عموماً برای طلاق عنوان شده است، مثل؛اعتیاد، فقر، ندادن نفقه، زندانی بودن شوهر، داشتن زنهای دیگر، عدم تفاهم اخلاقی و فرهنگی، اختلاف سنی و فساد اخلاقی و غیره عامل دیگری نیز وجود دارد که شاید تاکنون کمتر مورد توجه قرار گرفته است و حتی میتوان گفت که اصلاً به آن توجهی نشده است و آن”سبک دلبستگی زوجین”میباشد. وست وشلدون(1999)، فکر دلبستگی بزرگسالان را به عنوان روابط دو به دویی تعریف میکند که همجواری با یک شخص ویژه و ترجیح داده شده منجر به دست یافتن، یا حفظ شدن احساس ایمنی میگردد. بحث های فراوانی در خصوص نقش دلبستگی در همسرگزینی وجود دارد. ممکن است بتوان در همسرگزینی نقشی را برای دلبستگی در فرهنگهای غربی که با روابط آزاد قبل از ازدواج مشخص میشوند-که به نوبهی خود امکان ترک و قطع رابطه را برای هر دو طرف آسانتر میکند- در نظر گرفت؛زیرا این امر به افراد اجازه میدهد تا قبل از ازدواج شناخت بیشتری از همسر خود به دست آورند. اما مشکل بهتوان برای دلبستگی نقش قابل توجهی را در همسرگزینی در فرهنگهایی هم چون ایران که نسبت به روابط پیش از ازدواج و ازدواج رویکرد متفاوتی دارند در نظر گرفت؛زیرا با توجه به فرایند ازدواج در ایران واضح است که زوجین قبل از ازدواج زمان و فرصت کافی برای شناخت کامل یکدیگر را ندارند تا به سبک دلبستگی یکدیگر آگاه شوند یا تحت تأثیر آن قرار گیرند. به همین دلیل هم بسیار بعید است که همسر گزینی در زوجهای ایرانی، تحت تأثیر دلبستگی باشد؛در حالی که سبک دلبستگی هر فرد موضوع قابل توجهی است که متأسفانه کمتر به آن توجه شده و باعث جفت شدن زوجهای ناایمن گردیده که روابط زناشویی را تحت تأثیر قرار میدهد و باعث سست شدن و از هم گسستن آن میگردد(رستمی و همکاران، 1388).
براساس مشاهدات و تحقیقات متعدد، سه سبک دلبستگی بزرگسالی را که ادامه کیفیت روابط کودکی است شناسایی شده است: سبک دلبستگی ایمن، سبک دلبستگی اجتنابی و سبک دلبستگی دوسوگرا(بشارت و همکاران، 1385).
به باور گیرمن و رونی[3](1989)، همسران افراد معتاد تمایل دارند تا از سبک های مقابله ای متعددی استفاده کنند، ولی اجتناب رفتاری(اجتناب از روبه رو شدن با همسر، دور نگه داشتن کودکان از دید همسر) رایج ترین روش مقابله ای در بین همسران افراد معتاد بوده است.
با رشد فزآینده آگاهی در حوزه روانشناسی و پیدایش گستره های نو، مفهوم سرسختی نیز به عنوان یکی از ویژگی های شخصیتی مورد توجه نظریه پردازان روانشناسی به ویژه روانشناسان مثبت گرا[4] قرار گرفته است. در این چارچوب سرسختی به عنوان ترکیبی از نگرش ها و باورها تعریف می شود که به فرد انگیزه و جرات می دهد تا در مواجهه با موقعیت های فشارزا و دشوار کارهای سخت و راهبردی انجام دهد و برای سازگاری با آن شرایط سرسختانه فعالیت کند تا از میان رویدادهایی که می تواند به صورت بالقوه واجد پیامدهای فاجعه آمیز و ناخوشایند باشند راهی به سوی رشد و تعالی باز کند و فرصت هایی برای رشد فراهم آورد(مدی[5] و همکاران، 2002).