امروزه تاثیر و اهمیت مسکن و نقش اجتماعی آن بر کسی پوشیده نیست. مسکن به عنوان یکی از نیاز های اساسی خانواده ها که نه تنها به عنوان سرپناه بلکه به عنوان یک دارایی مهم نیز تلقی می گردد و از ارزش بالای اقتصادی و اجتماعی (در تعیین منزلت اجتماعی افراد)بر خوردار می باشد(عزیزی،1387).
مسئله ی احتیاج به مسکن به دلیل وضعیت خاص موجود در هر جامعه متفاوت است و با خصوصیات فردی و موقعیت اجتماعی و شرایط ایدئولوژیک و وضعیت اجتماعی-اقتصادی تغییر می کند.این تغییرات باید شناخته شود و مورد توجه قرار گیرند (دلال پور محمدی ،1379).
همچنین نگرش صرفاً کالبدی به موضوع مسکن باعث شده است که مسائل انسانی (روح و روان) در آن کم شود. در صورتی که یک بنا به خصوص اگر خانه باشد، دارای مسائل و مفاهیم عمیقی است که اگر با مفاهیم ایجاد ارتباط و پیوند بین چندین واحد مسکونی ضرب شود، به این نتیجه خواهد رسید که طراحی یک واحد همسایگی دارای پیچیدگی ها و مفاهیم عمیقی است و به همین علت با واژه هایی مانند: مجتمع مسکونی، مجموعه مسکونی و… کاملاً متفاوت است زیرا غیر از ویژگی های کالبدی دارای ویژگی های غیر کالبدی (اجتماعی،
فرهنگی) قویی برخوردار است(فری، 1383).
تحلیل این مفاهیم و زیر ساخت های فکری موثر در تدوین الگوهای اخیر طراحی مسکن و راه حل های ارائه شده توسط معماران، وهمچنین تحلیل مفهوم محله در طراحی شهرهای جدید، بخصوص واحد همسایگی به عنوان مهمترین این مفاهیم و تاثیر آن بر رویکرد های اخیر طراحی مجموعه های مسکونی، موضوعاتی است که در این پژوهش به آن پرداخته شده است. اهمیت تحلیل الگوهای طراحی ومبانی نظری شکل گیری آنها به دلیل تاثیر گذاری بر طراحی مناطق مسکونی شهرهای جدید در سراسر دنیاست.
2-1-بیان مسئله
بخش اعظم دفاع از مفهوم محله بر ضرورت مفهومی که همسایگی و همجواری نامیده می شود، متمرکز شده است. این مفهوم بر ایجاد محیطی صمیمی تأکید دارد و باعث رشد و شکل گیری روابط اجتماعی در سطح جامعه می شود و دایرۀ آشنایی های امنیت بخش را وسعت می بخشد که می توان با این تعریف از واحد همسایگی به عنوان یک خانواده اجتماعی یاد کرد که نه تمامی ارتباطات یک خانواده بلکه برخی از آن ها را شامل می شود. این ارتباطات نوعی رشد دو سویه را به همراه خواهد داشت، که سوی اول آن همان گونه که اشاره شد رشد اجتماعی و سوی دیگر آن رشد شخصیت فردی در سلسله مراتب روابط سالم اجتماعی است (پاکزاد، 1369)
اما فناوری های نوین اطلاعاتی و استفاده از ابزارهای آن و در امتداد آن فرایند های کنونی و تحولات اجتماعی تاثیر شگرفی بر شهرها و ویژگی های فضایی زندگی در مقایسه با نیم قرن گذشته گذاشته ا ست و فضای مورد نیاز و دلخواه برای زندگی را در مقیاس محلی دچار تحولات شدیدی کرده است (رحمت،1390).
به دنبال این دگرگونی پایه های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه، تغییرات جریان زندگی درهمجواری های فیزیکی به وضوح قابل شناسایی است. از این رو شناخت و تحلیل ظرفیت های فضایی ما بین خانه ها و توده های مسکونی برای تدوین الگوی مناسب برای مجموعه های مسکونی و توسعه ی شهر و احیای بافت های موجود ضروری است. یکی از گزینه های پیش روی طراحان، طراحی واحد همسایگی کار آمد با توان ارائه فعالیت های ضروری منطبق بر نیازهای زندگی جدید و جذب فعالیت های انتخابی گوناگون است. از این رو این پژوهش با کنکاش پیرامون شیوه های زندگی امروزین در نتیجه گسترش تکنولوژی و تغییر ارتباطات انسانی در تلاش برای ارائه الگویی نوین از تجمع در مقیاس واحد همسایگی می باشد.
3-1- پیشینه طرح : (مطالعات و تحقیقاتی که در رابطه با این موضوع صورت گرفته و نتایج حاصل از آن)
در بخش نظری، موضوع این تحقیق شامل دو حوزه پژوهشی در ارتباط با هم است. بخش اول شامل مطالعات در زمینه مفاهیم مسکن ، اصول و معیارهای طراحی آن و ارتباط آن با روند پروژه و بخش دوم مطالعات در رابطه با واحد های همسایگی می باشد.
در رابطه با بخش اول باید خاطر نشان کرد که مسکن همواره و در طول دوره زندگی انسان، از اولین مراحل تاریخی زندگی بشر تا به امروز یکی از نیازهای اساسی انسان بوده که در راه تامین آن به اشکال گوناگون تلاش و کوشش های فراوانی نموده است. دولتمردان و سیاستگزاران وقت نیز در طول تاریخ، هرکدام به نوعی با این موضوع مواجه بوده اند و تامین مسکن را برای تمامی اقشار جامعه، به عنوان یکی از سرفصل های اساسی و اصلی کار خویش مدنظر داشته اند(داودپور، 1390 ).
در مطالعات بخش دوم، در رابطه با همسایگی، همراه با نگرانی و دل مشغولی سیاست گذاران و مدیران شهری از تضعیف شبکه های همسایگی در کلان شهرها، محققان نیز با طرح مفاهیمی همچون عرق همسایگی، احساس همسایگی تعلق همسایگی انسجام همسایگی توجه خود را معطوف به فرسایش پیوندها و انسجام در عرصه همسایگی و به نحو اولی در عرصه عمومی و حیات شهری نموده اند. باید خاطرنشان ساخت که همسایگی و آثار اجتماعی ناشی ازآن در محله های شهری مدرن، یکی از پرنفوذترین و پراقبال ترین موضوعات پژوهشی در جامعه شناسی شهری و حوزه های مرتبط می باشد.تنوع و تعدد پژوش های مرتبط با موضوع همسایگی خود گویای مطلب است.
در رابطه با مفهوم همسایگی “وﺑﺮ” ﻫﻤﺴﺎﻳﮕﻲ را ﻋﺒﺎرت از رواﺑﻂ ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ اﺟﺘﻤـﺎﻋﻲ ﻣﺒﺘﻨـﻲ ﺑـﺮ ﻣﺴـﺎﻋﺪتﻫـﺎی ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ در وﺿﻌﻴﺖﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ اﺿﻄﺮاری و ﺑﺤﺮاﻧﻲ ﻣﻲ داﻧﺪ (وﺑﺮ، 1922).
ﺳــﻮزان ﻛﻠــﺮ در ﻛﺘــﺎب «ﻫﻤﺴــﺎﻳﮕﻲ ﺷــﻬﺮی» ﻫﻤﺴــﺎﻳﮕﻲ را ﻣﻨﻄﻘــﺔ ﺟﻐﺮاﻓﻴﺎﻳﻲ ﻣﻲداﻧﺪ ﻛﻪ ﻫﻤﺴﺎﻳﮕﺎن در آن ﺳﻜﻮﻧﺖ دارﻧﺪ و ﻓﻌﺎﻟﻴﺖﻫـﺎی ﻫﻤﺴـﺎﻳﮕﻲدر آن اﻧﺠﺎم ﻣﻲﮔﻴﺮد. اﻳﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ ﻣﺤﺪودة ﻣﺸﺨﺺ ﺑﺎ ﻣﺮزﻫـﺎی ً ﻛـﺎﻣﻼﻣﻌﻴﻦ و آداب و رﺳﻮم ﻗﺪﻳﻤﻲ و رﻳﺸﻪدار ﻳﺎ ﺑﺨﺶ ﻣﺘﻐﻴﺮ و ﺗﻘﺮﻳﺒﺎ ﻧﺎﻣﺸﺨﺺ از ﻳﻚﺷــﻬﺮ ﻛﻮﭼــﻚ ﻳــﺎ ﺑــﺰرگ ﺑﺎﺷــﺪ ﻛــﻪ ﻣﺮزﻫــﺎی ﻧﺴﺒﺘﺎ ﻣﺒﻬﻤــﻲ دارد و ﺳــﺎﻛﻨﺎن آنﺑﺮداﺷﺖﻫﺎی ﻣﺘﻔﺎوﺗﻲ از ﺣﺪود و ﻧﻘﻮش دارﻧﺪ (ﻛﻠـﺮ، 1968).
از ﻧﻈﺮ ﻛﻠﺮ (1968) ﻋﻮاﻣﻞ ﺗﻤﺎﻳﺰ و ﺗﺸﺨﻴﺺ ﻣﺤﺪودة ﻳﻚ ﻗﻠﻤﺮو ﻫﻤﺴﺎﻳﮕﻲ ازﻗﻠﻤﺮوﻫﺎی دﻳﮕﺮ ﺷﺎﻣﻞ ﻣﺮز ﺟﻐﺮاﻓﻴﺎﻳﻲ، وﻳﮋﮔـﻲﻫـﺎی ﻗـﻮﻣﻲ ﻳـﺎ ﻓﺮﻫﻨﮕـﻲ ﺳـﺎﻛﻨﺎن اﺣﺴﺎس ﺗﻌﻠﻖ ﺑﻴﻦ ﺳﺎﻛﻨﺎن و اﺳﺘﻔﺎدة ﻣﺴﺘﻤﺮ آﻧـﺎن از ﺗﺴـﻬﻴﻼت و اﻣـﺎﻛﻦ ﻋﻤـﻮﻣﻲﻣﺤﻞ (ﻣﻐﺎزه، ﻣﺪرﺳﻪ، ﻣﻜﺎن ﺗﻔﺮﻳﺢ و …) اﺳﺖ.