به دلیل جدایی مالکیت از مدیریت ومشکل کنترل شرکت، مدیران با سهامداران خارج شرکت در تضاد منافع هستند. معمولامدیران تمایل به ماندن درقدرت رادارند و مالکان زمانی که بخواهند تغییری در سیستم مدیریت بدهند، یک درگیری جدی بین مدیران و مالکان به وجود میآید. حاکمیت شرکتی مجموعه سازوکارهای هدایت و كنترل شرکتهاست. حاکمیت شرکتی را توزیع حقوق و مسئولیتهای ذینفعان مختلف شركت ها اعم از مدیران، كاركنان، سهامداران و سایر شخصیتهای حقیقی و حقوقی كه از فعالیتهای شركت تأثیر پذیرفته و بر آن اثر می گذارند، مشخص میكند.( فعلی، 1387)
یکی از ابزار های تخصیص بهینه منابع، بازارهای اوراق بهادار می باشد. لذا هر مشکلی که در بازار مذکور بوجود آید، تنها مسأله اقتصادی نیست بلکه به مسألهای اجتماعی مبدل می شود که در آن منافع عمومی جامعه به خطر خواهد افتاد. برای حل و فصل مشکلات مذکور، یکی از مفاهیم با اهمیت مطرح شده در دو دهه اخیر، مفهوم حاکمیت شرکتی است. دو دیدگاه نظری عمده شامل تئوری نمایندگی و تئوری ذی نفعان در این مورد مطرح است. هر یک از آن ها به صورت متفاوت به موضوع حاکمیت شرکتی مینگرند. تئوری نمایندگی به مشکل کارگزار و کارگمار و تئوری ذی نفعان به مشکل کارگزار وذی نفعان می نگرند(حساس یگانه،1384). در چارچوب انتظامی حاکمیت شرکتی اثر بخشی و كارایی مراقبتهای اعمال شده نسبت به مدیران از طرف هیئت مدیره و از سوی دیگر از طرف سهامداران نهادی عمده سرچشمه میگیرد. افزایش این مراقبت ها احتمالاً موجب كنترل بهتر قدرت اختیاری مدیران و همچنین فرصت طلبی آنها در انتقال ثروت به زیان اعتبار دهندگان می شود. مدیران به عنوان نمایندگان صاحبان سهام باید تلاش نمایند الگوهای تامین مالی شركت را به گونهای تنظیم كنند
كه ساختار سرمایه شركت وضعیت مطلوبتری رانشان دهد و در نتیجه ارزش شركت و ثروت سهامداران حداكثر گردد به طورکلی به نظرمی رسد با توجه به اینكه داراییها به عنوان عامل مهمی در تولید سازمان نقش دارند همچون هر عامل دیگری برای شخصیت حقوقی شركت خواهان تامین منابع می باشند که تامین منابع از طریق بستانکاران در قالب بدهیها در سمت چپ ترازنامه شناسایی میگردند از اینرو با تقسیم بدهیها بر داراییها (درجه اهرم مالی)، میزان انعطاف مالی شرکت مشخص شده و بستانکاران جهت میزان تامین سرمایه شرکت گام موثر و اثر گذاری برمیدارند.
و از طرفی مدیران دارای اعتماد بیش از حد (بهینهگرا/خوشبین) درجه اهرم مالی شرکت را بیش از حد برآورد میکنند(هیتون ، 2002 و مالمندییر و تاته ، 2005). بررسی تأثیر اعتماد بیش از حد مدیریتی بر روی سیاستهای شرکت از قبیل خطمشی و سیاستهای حسابداری شرکت موضوع مهمی است؛ چرا که اعتماد بیش از حد میتواند منجر به تصمیماتی گردد که ارزش شرکت را از بین میبرد. به عنوان مثال رول (1986) معتقد است که دلیل درگیر شدن مدیران در فعالیتهای ادغام و تحصیل نابودکننده ارزش شرکت، اعتماد بیش از حد مدیریتی است. اختلال در فعالیتهای سرمایهگذاری، تأمین مالی و سیاستهای حسابداری میتواند هزینهبر باشد (مالمندییر و تاته، 2005 و 2008 و بندیوید و همکاران ، 2010).از سوی دیگر، اعتماد بیش از حد مدیریتی میتواند تحت شرایطی منجر به ایجاد منافعی برای شرکت گردد. برای مثال، انگیزه ریسکپذیری به وسیله مدیران دارای اعتماد بیش از حد نسبت به سایر مدیران دارای هزینه کمتری است (گرویس و همکاران ، 2011 و کمپبل و همکاران ، 2011).
بنابراین با توجه به تاثیرپذیری ساختار مالکیت این سوال مطرح می گردد که آیا اعتماد بیش از حدمدیریتی بر ساختار مالکیت تاثیر دارد یا خیر؟
1-2 تعریف موضوع و بیان مسئله
وﺟﻮد ﺗﻀﺎد ﻣﻨﺎﻓﻊ ﺑﻴﻦ ﻣﺪﻳﺮان و ﺳﻬﺎﻣﺪاران ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﺸﻜﻼت و ﻣﺴﺎﻳﻞ ﻧﻤﺎﻳﻨـﺪﮔﻲ ﻣﻨﺘﻬـﻲ ﺷﻮد ﻛﻪ ﺑﺮ اﺳﺎس ﻧﻈﺮﻳﻪ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪﮔﻲ، دارای ﻫﺰﻳﻨﻪ اﺳﺖ .ﻫﺰﻳﻨﻪ ﻫﺎی نمایندگی در نتیجه جداسازی ﻣﺎﻟﻜﻴﺖ و ﻛﻨﺘﺮل اﻓﺰاﻳﺶ ﭘﻴﺪا ﻣﻲ ﻛﻨﺪ.اﻳﻦ ﺗﻀﺎد ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻣﻮﻟﺪ انگیزه لازم برای مدیریت در جهت ﺑﻬﻴﻨﻪ ﻧﻤﻮدن ﻣﻨﺎﻓﻊ ﺧﻮﻳﺶ و در ﻧﺘﻴﺠـﻪ اﻧﺠـﺎم ﺣﺮﻛـﺎﺗﻲ (ﺑـﻪ ﻋﻨـﻮان ﻣﺜـﺎل ﺗﺤﺮﻳﻔـﺎت ﺻـﻮرت ﻫـﺎی ﻣﺎﻟﻲ) اﺳﺖ ﻛﻪ ﻏﺎﻟﺒﺎً زﻳﺎن ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ ﮔﺬار را درﺑﺮ دارد .در اﻳﻦ ﺷﺮاﻳﻂ وﺟﻮد ﻳـﻚ ﻣﻜـﺎﻧﻴﺰم کنترلی ﻛﻪ ﺑﻪ ﺻﻮرت ﻧﺴﺒﻲ ﺗﻀﻤﻴﻦ ﻛﻨﻨﺪه ﺷﻔﺎﻓﻴﺖ اﻃﻼﻋﺎت ﮔﺰارش ﺷﺪه در ﺻﻮرت ﻫـﺎی مالی باشد. ضرورت ﻣﻲ ﻳﺎﺑﺪ. در یک اقتصاد آزاد ﻛﻪ در ﻣﺤﻴﻂ اﻳﺮان ﻧﻴﺰ ﺣﺎﻛﻢ اﺳﺖ، اﻳﻦ ﻣﻜﺎﻧﻴﺰم در ﻗﺎﻟﺐ ﺣﺴﺎﺑﺮﺳﻲ ﻣﺎﻟﻲ و ﺗﻮﺳﻂ ﺣﺴﺎﺑﺮﺳﺎن ﻣﺴﺘﻘﻞ اراﺋﻪ ﻣﻲ ﮔﺮدد (کوکی و گویزانی، 2009).
و از طرفی مدیران دارای اعتماد بیش از حد (بهینهگرا/خوشبین ) عملکردهای آتی ناشی از فعالیتهای عملیاتی و سرمایهگذاریهای شرکت را بیش از حد برآورد میکنند. مدیران دارای اعتماد بیش از حد را به عنوان مدیرانی تعریف میکنند که بازدههای آتی ناشی از پروژههای شرکت را بیش از حد برآورد میکنند. هیتون (2002) اصطلاح بهینهگرا/خوشبین را برای مدیرانی به کار میبرد که به طور منظم و سیستماتیک، سودآوری ناشی از عملکرد شرکتهای خوب را بیش از حد و سودآوری ناشی از عملکرد شرکتهای ضعیف را کمتر از حد برآورد میکنند. تحقیقات پیشین نشان میدهد که اعتماد بیش از حد مدیریتی بر روی سرمایهگذاری، تأمین مالی و سیاستهای تقسیم سود شرکت تأثیر دارد (مالمندییر و تاته، 2008؛ کوردیرو ، 2009؛ دشماخ و همکاران ، 2010؛ مالمندییر و همکاران ، 2011 و هیرشلیفر و همکاران ، 2012).
با توجه به مبانی عنوان شده به نظر میرسد نسبت اهرم مالی و ساختار مالکیت بر بیش اعتمادی مدیران اثر گذار میباشد. ازاینرو در این پژوهش، پژوهشگر به دنبال بررسی ارتباط بیش اعتمادی مدیران از ساختار سرمایه شرکتهای عضو سازمان بورس اوراق بهادار میباشد. تا میزان تاثیر پذیری این متغیر مهم (بیش / کم اعتمادی مدیران) از سایر متغیرها قابل توضیح باشد.
1-3 اهمیت موضوع و ضرورت پژوهش
از آنجایی که تا کنون پژوهشی در این زمینه در ایران انجام نشده و نتایج تحقیقات مشابه این تحقیق نیز در کشورهای مختلف، متفاوت بوده است. این امر انگیزه اینجانب برای انتخاب این موضوع جهت انجام تحقیق در این زمینه میباشد.
این پژوهش از این حیث که میتواند سرمایهگذاران بالفعل و بالقوه را از خصوصیت كیفی اطلاعات مالی شرکتهای مورد سرمایهگذاری آگاه نموده وهمچنین درخصوص تأثیر مکانیزمهای مالکیتی بر اعتماد بیش از حد مدیریتی در بورس اوراق بهادار تهران یاری نماید، میتواند حایز اهمیت باشد.
1-4 سوالات پژوهش
- آیا ساختار مالکیتی شرکت بر بیش اعتمادی تاثیر دارد؟
1-5 فرضیههای پژوهش
با توجه به مبانی عنوان شده 4 فرضیه برای پژوهش حاضر به شرح زیر تدوین شده است.
- نسبت تمرکز مالکیت بر بیش اعتمادی مدیران تاثیر معنیداری دارد.
- نسبت مالکیت عمده بر بیش اعتمادی مدیران تاثیر معنیداری دارد.
- نسبت مالکیت مدیریتی بر بیش اعتمادی مدیران تاثیر معنیداری دارد.
- نسبت مالکیت بلوکی بر بیش اعتمادی مدیران تاثیر معنیداری دارد.